کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشمگوشهکافت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کافت
لغتنامه دهخدا
کافت . (مص مرخم ) کافتن . شکافتن : سپاهی که دارد سر از شه دریغبباید همی کافت آن سر به تیغ.رودکی (ص 1168).
-
کافت
لغتنامه دهخدا
کافت . [ف ِ ] (اِخ ) سمجی است جای باش دزدان که در آنجا متاع خود را نگاه میدارند و فراهم آرند. (منتهی الارب ).
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) کنار. (ناظم الاطباء). کران . کرانه .طرف . جانب . مقابل میان و وسط. جیزة. خُصم . سِقط. شَفا. عَروض . کُلتة. نُبذة. (منتهی الارب ) : یکی باغ پیش اندر آمد فراخ برآورده از گوشه ٔ باغ کاخ . فردوسی .چون کشتی پر آتش و گرداندر آب نی...
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد. واقع در 6هزارگزی شمال باختر لردگان متصل به راه عمومی لردگان به پل کره . کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 75 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه...
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس . واقع در 40000 گزی باختر قشم و 40000 گزی جنوب راه مالرو قشم به باسعید. و جلگه و گرمسیر و سکنه ٔ آن 150 تن است . آب آن از چاه و باران و محصول آن خرما و غلات و شغل اهالی زراعت و صید ماهی ...
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 70هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز،کنار راه مالرو عباسی به سوزر. کوهستانی و سردسیر وسکنه ٔ آن 237 تن است . آب آن از قنات و چاه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و چ...
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میزدچ بخش حومه شهرستان شهرکرد. واقع در 27هزارگزی جنوب باختر شهرکرد و 6هزارگزی راه شهرکرد به ده چشمه . در دامنه ٔ کوه واقع شده و معتدل است . سکنه ٔ آن 547 تن است . آب آن از چشمه و رودخانه تأمین میشود. محص...
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان سربند پایین بخش سربند شهرستان اراک . واقع در 45هزارگزی جنوب باختری آستانه و 45هزارگزی راه عمومی . دامنه و سردسیر و دارای 539 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ چوبدر و تواندشت تأمین میشود. محصول آن غلات و...
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک . واقعدر 45هزارگزی شمال خاوری آستانه و 15هزارگزی راه عمومی . دامنه و سردسیر و دارای 191 تن سکنه است . آب آن از چشمه ، محصول آن غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و راه آن مالر...
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای کوچک نه گانه ٔ بخش خاش شهرستان زاهدان . این دهستان در شمال خاش واقع شده حدود آن به شرح زیر است : از طرف شمال و خاور به بخش میرجاوه ، از طرف جنوب به دهستان کاراوندر و از طرف باختر به بخش بزمان . این دهستان ...
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش ِ / ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اصفاک بخش بشرویه شهرستان فردوس . 36هزارگزی شمال باختری بشرویه و 8هزارگزی جنوب خاوری اصفاک . جلگه و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 8 تن میباشد.آب آن از قنات و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو است . (...
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 48هزارگزی شمال خاوری ایذه . کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 219 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیا...
-
گوشه گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه گوشه . [ ش َ / ش ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) دارای گوشه که محدود به زوایاو مثلثها است . || (ق مرکب ) از این گوشه به آن گوشه و از این طرف به آن طرف . (ناظم الاطباء).
-
چشم
لغتنامه دهخدا
چشم . [ چ َ / چ ِ ش ُ ] (اِ) دانه ٔ سیاهی باشد لغزنده که آنرا در داروهای چشم بکار برند و چون بپزند و خشک سازند بعد از آن صلایه کرده بر هر جراحت که پاشند نیک شود، خصوصاً بر جرحت آلت تناسل و جراحتی که مادرزاد باشد و باین معنی بضم ثانی هم بنظر آمده است ...
-
چشم
لغتنامه دهخدا
چشم . [ چ َ /چ ِ ] (اِ) معروفست که عرب «عین » گویند. (برهان ). ترجمه ٔ عین . (آنندراج ).آن جزء از بدن انسان و حیوان که بر بالای آن ابرو جا گرفته و آلت دیدنست . (فرهنگ نظام ). عضو آلی مدرک رنگها. عین و آلت ابصار و دیده و چشم که آلت ابصار باشد عبارت اس...