کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشمۀ نقطه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چشمه
لغتنامه دهخدا
چشمه . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سربند بالا بخش سربند شهرستان اراک که در 42 هزارگزی باختر آستانه و 7 هزارگزی جنوب راه بروجرد به اراک واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 117 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، بنشن ، پنبه و ان...
-
چشمه
لغتنامه دهخدا
چشمه . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی جزء مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک که در 54 هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 2 هزارگزی راه شوسه ٔ اراک به قم واقع است . دامنه و سردسیر است و 715 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، انگور، صیفی و قلمستان ، ...
-
چشمه
لغتنامه دهخدا
چشمه . [ چ َ /چ ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) محلی است که مرکز پادگان تیپ خاش شهرستان زاهدان میباشد و در 6 هزارگزی باختر خاش ، کنار راه فرعی خاش به نرماشیر و بم واقع شده . دامنه ٔکوه و گرمسیر است و علاوه بر افراد پادگان 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش ...
-
چشمه
لغتنامه دهخدا
چشمه . [چ ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ولدیان بخش حومه ٔشهرستان خوی که در 15 هزارگزی شمال خاوری خوی و 2 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مرند به خوی واقع است دامنه ایست معتدل و 198 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و حبوبات شغل اهالی زراعت ، صنایع...
-
چشمه
لغتنامه دهخدا
چشمه .[ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راور شهرستان کرمان که در 23 هزارگزی جنوب باختری راور و 19 هزارگزی راه فرعی کرمان به راور واقع است و 2 خانوار سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
چشمه چشمه
لغتنامه دهخدا
چشمه چشمه . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) سوراخ سوراخ و متخلخل . (ناظم الاطباء). مشبک و خانه خانه چون لانه ٔ زنبور : یکی کرته هر یک بپوشیده تنگ همه چشمه چشمه بنقش و برنگ . اسدی .همچون خزینه خانه ٔ زنبور خشکسال از باد چشمه چشمه...
-
گل چشمه
لغتنامه دهخدا
گل چشمه . [ گ ُ چ َ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در 7هزارگزی رامیان . دارای 45 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
گل چشمه
لغتنامه دهخدا
گل چشمه . [ گ ُ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان تیمور بخش حومه ٔ شهرستان محلات واقع در 28هزارگزی جنوب خاور محلات و در 18هزارگزی جنوب راه شوسه ٔدلیجان به محلات . هوای آن سرد و دارای 220 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است . شغ...
-
گله چشمه
لغتنامه دهخدا
گله چشمه . [ گ ُ ل َ / ل ِ چ َ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد که در 42هزارگزی شمال باختری فریمان واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 44 تن است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، پنبه و شغل اهال...
-
گنده چشمه
لغتنامه دهخدا
گنده چشمه . [ گ َ دَ / دِ چ ِ م ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 12 هزارگزی شمال باختری فریمان که در دامنه واقع شده و هوای آن معتدل است و 17 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراع...
-
کت چشمه
لغتنامه دهخدا
کت چشمه . [ ک َ چ َ م َ ] (اِخ ) نام محلی به چهاردانگه در هزار جریب مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 125 بخش انگلیسی و ص 167 ترجمه ٔ آن .)
-
گرمه چشمه
لغتنامه دهخدا
گرمه چشمه . [ گ َ م ِ چ َ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل ، واقع در 22هزارگزی خاور اردبیل و 15هزارگزی راه اردبیل به آستارا. هوای آن معتدل ، دارای 503 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ سقرچی و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و...
-
نوش چشمه
لغتنامه دهخدا
نوش چشمه . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) چشمه ٔ نوش . در بیت زیر کنایت از شرم زن است : خواست تا نوش چشمه را خاردمُهراز آب حیات بردارد.نظامی .
-
فراخ چشمه
لغتنامه دهخدا
فراخ چشمه . [ ف َ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) آنچه سوراخها و چشمه هایش گشاده باشد، چون : روبنده ٔ فراخ چشمه . (یادداشت بخط مؤلف ). و در تداول مردم تهران ، غربال فراخ چشمه .
-
هفت چشمه
لغتنامه دهخدا
هفت چشمه . [ هََ چ َ / چ ِ م َ / م ِ] (ص مرکب ) آنچه دارای هفت سوراخ باشد : چه باید در این هفت چشمه خراس زبهر جوی چند بردن سپاس . نظامی .- کمر هفت چشمه : تاج بر فرق سر نهادندش کمر هفت چشمه دادندش . نظامی .کمر هفت چشمه در بربست بر سر تخت هفت پایه نشست...