کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشمه وقت و پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گل چشمه
لغتنامه دهخدا
گل چشمه . [ گ ُ چ َ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در 7هزارگزی رامیان . دارای 45 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
نوش چشمه
لغتنامه دهخدا
نوش چشمه . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) چشمه ٔ نوش . در بیت زیر کنایت از شرم زن است : خواست تا نوش چشمه را خاردمُهراز آب حیات بردارد.نظامی .
-
هفت چشمه
لغتنامه دهخدا
هفت چشمه . [ هََ چ َ / چ ِ م َ / م ِ] (ص مرکب ) آنچه دارای هفت سوراخ باشد : چه باید در این هفت چشمه خراس زبهر جوی چند بردن سپاس . نظامی .- کمر هفت چشمه : تاج بر فرق سر نهادندش کمر هفت چشمه دادندش . نظامی .کمر هفت چشمه در بربست بر سر تخت هفت پایه نشست...
-
هفت چشمه
لغتنامه دهخدا
هفت چشمه . [ هََ چ ِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
هفت چشمه
لغتنامه دهخدا
هفت چشمه . [ هََ چ ِ م ِ] (اِخ ) دهی است از بخش بهشهر شهرستان ساری که دارای 15 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
یک چشمه
لغتنامه دهخدا
یک چشمه . [ ی َ / ی ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) (از: یک + چشم + َه ) یک چشم . واحدالعین : سحرگه که یک چشم یابد کلیدبه آیین یک چشمه آید پدید. نظامی .مَسْحاء؛ زن یک چشمه . (منتهی الارب ).
-
یان چشمه
لغتنامه دهخدا
یان چشمه . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع در 124 هزارگزی شمال باختری اسفراین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
آفتاب چشمه
لغتنامه دهخدا
آفتاب چشمه . [ چ َ / چ ِ م َ /م ِ ] (اِ مرکب ) چشمه ٔ آفتاب . قرص آفتاب . (برهان ).
-
ده چشمه
لغتنامه دهخدا
ده چشمه . [ دِه ْ چ ِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میزدج بخش حومه ٔ شهرستان شهر کرد. واقع در 32هزارگزی جنوب باختری شهر کرد. دارای 1159 تن سکنه است . آب آن از رودخانه تأمین می شود. راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
رودخار چشمه
لغتنامه دهخدا
رودخار چشمه . [ چ ِ / چ َ م َ ] (اِخ ) دیهی است در 79هزارگزی غرب خاش از کشور افغانستان مربوط به حکومت فراه . (از قاموس جغرافیایی افغانستان ).
-
قزل چشمه
لغتنامه دهخدا
قزل چشمه . [ ق ِزِ چ ِ م ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است در 30 هزارگزی خاور ساوه . سکنه 24 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
اورته چشمه
لغتنامه دهخدا
اورته چشمه . [ اُ ت َ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهر کهنه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان قوچان دارای 410 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
چشمه ارج
لغتنامه دهخدا
چشمه ارج . [ چ َم َ اَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع خنامان کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 230).
-
چشمه خیز
لغتنامه دهخدا
چشمه خیز. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) جائی که استعداد جاری ساختن چشمه ٔ آب را دارد. زمین یا کوهی که بتوان از آنجا آب بیرون آورد. چشمه زای : هوا از لطافت در او مشک ریززمین از نداوت در او چشمه خیز. نظامی .رجوع به چشمه شود.
-
چشمه دار
لغتنامه دهخدا
چشمه دار. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) هر چیز که سوراخ سوراخ باشد مانند زره . (ناظم الاطباء) : یکی درع رخشنده ٔ چشمه دارکه در چشم نامد یکی چشمه وار. نظامی .حلقه دار. (آنندراج ). رجوع به چشمه شود.