کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چسبکاغذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چسب
لغتنامه دهخدا
چسب . [ چ َ ] (اِمص ) چسبندگی و لزوجت . (ناظم الاطباء). || (اِ) چسپ . هر ماده ٔ چسبنده . ماده ای چسبناک . هر ماده ٔ دوسنده که بدان دو چیز را بهم دوسانند. هر چیز که چسبندگی داشته باشد. لعابی که بدان کاغذ یا چیز دیگر چسبانند. رجوع به چسپ شود.
-
چسب
لغتنامه دهخدا
چسب . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان ایجرود بخش مرکزی شهرستان زنجان که در 73هزارگزی جنوب باختر زنجان و 12هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 855 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ نکتو، محصولش غلات ، انگور و میوه جات ، شغل اهالی زرا...
-
کاغذ
لغتنامه دهخدا
کاغذ. [ غ َ ] (اِ) کلمه ٔ فارسی است . (فیروزآبادی ) (منتهی الارب ) . قرطاس . (دهار) (ترجمان القرآن ). ورق . درج . (منتهی الارب ). بیاض . ورقه . طِرس .چنین گفت رستم بایرانیان که یکسر ببندید کین را میان که گر نامداری ز ایران زمین هزیمت پذیرد ز سالار چی...
-
کیسه کاغذ
لغتنامه دهخدا
کیسه کاغذ. [ س َ / س ِ غ َ ] (اِ مرکب ) کیسه ای که کاتبان و مستوفیان کاغذهای نوشته در آن می نهادند و آن در طول ، اندکی بیش از شبری و به عرض ، به پهنای پنج انگشت فراهم آورده بود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
آبادی کاغذ
لغتنامه دهخدا
آبادی کاغذ. [ غ َ ] (اِ مرکب ) قسمی کاغذ ابریشمین .
-
دسته کاغذ
لغتنامه دهخدا
دسته کاغذ. [ دَ ت َ / ت ِ غ َ ] (اِ مرکب ) بیست وچهار عدد و ورق کاغذ. رجوع به دسته شود.
-
رنگ کاغذ
لغتنامه دهخدا
رنگ کاغذ. [ رَ غ َ ] (اِ مرکب ) کاغذ رنگین . (از اشتینگاس ).
-
کاغذ اطفال
لغتنامه دهخدا
کاغذ اطفال . [ غ َ ذِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی باشد که اکثر طفلان به ریسمان بسته به هواسردهند. بادبادک . کاغذ باد. (آنندراج ) : ز بس گذاشته عشقم بزور رشته ٔ آه سبک چو کاغذ اطفال بر هوا رفتم .نصیرای همدانی (از آنندراج ).
-
کاغذ اندازه
لغتنامه دهخدا
کاغذ اندازه . [ غ َ ذِ اَ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی که خیاطان قبل ازبریدن جامه به اندازه ٔ صاحب لباس برند : سوزن مژگان او از بسکه بی اندازه زدپرده ٔ دل کاغذ اندازه پندارم ازو.سیفی (در تعریف ترکش دوست ، از آنندراج ).
-
کاغذ باد
لغتنامه دهخدا
کاغذ باد. [ غ َ / غ َ ذِ / ذْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی است معروف که به رشته بسته به هوا کشند. (غیاث ). اسباب بازی کودکان .بادبادک . بمعنی کاغذ اطفال . (آنندراج ) : نوآموز حیا طفلی که در دام غمم داردرود گر عالمی بر باد کاغذ باد میداند. عظیم نی...
-
کاغذ بتی
لغتنامه دهخدا
کاغذ بتی . [ غ َ ب ُ ] (اِ مرکب ) کاغذی است خاص فرنگ که چون آن را به امعان نظر بینند شکل بتی از آن مرئی شود و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج ).
-
کاغذ بندگی
لغتنامه دهخدا
کاغذ بندگی . [ غ َ ذِ ب َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط بندگی و این مجاز است . (آنندراج ). سند بندگی . قباله ٔ بندگی : فروغ رخش مایه ٔ زندگی است مرا کاغذش کاغذ بندگی است .میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).
-
کاغذ تحریر
لغتنامه دهخدا
کاغذ تحریر. [ غ َ ذِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی که بروی آن می نویسند و نفج نیز گویند. (ناظم الاطباء). کاغذ نوشتنی .
-
کاغذ ترمه
لغتنامه دهخدا
کاغذ ترمه . [ غ َ ذِ ت ِ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی محکم که در جوف شال ترمه گذارند تا بید نزند و در روی آن فرمان نویسند. (ناظم الاطباء).
-
کاغذ توتیا
لغتنامه دهخدا
کاغذ توتیا. [ غ َ ذِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی که توتیا در آن پیچند. || هرچیز باطل و از کار رفته ٔ بی اعتبار را اطلاق کنند. (آنندراج ) : نسخه ٔ سحر سامری کاغذ توتیا شودگر به کرشمه سردهی نرگس سرمه سای را.بابافغانی تبریزی (از آنندراج ).