کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چسبنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چسبنده
لغتنامه دهخدا
چسبنده . [ چ َ ب َ دَ / دِ ] (نف ) رجوع به چسب و چسپ و چسپنده شود.
-
جستوجو در متن
-
لاذب
لغتنامه دهخدا
لاذب . [ ذِ ] (ع ص ) لازق . چسبنده . دوسنده . چسفنده . طین لاذب ، گل چسبنده .
-
دوسا
لغتنامه دهخدا
دوسا. (نف ) دوسنده . چفسنده . چسبنده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوسنده و دوسیدن شود.
-
لصاق
لغتنامه دهخدا
لصاق . [ ل َص ْ صا ] (ع ص ) نیک چسبنده . (دُزی ).
-
لازقة
لغتنامه دهخدا
لازقة. [ زِ ق َ ] (ع ص ) تأنیث لازق . هر چیز که چسبنده باشد مثل سریش . (غیاث ).
-
چفسا
لغتنامه دهخدا
چفسا. [ چ َ ] (نف ) چسبنده . چفسنده . چپسنده . چفسان . چسبان . و رجوع به چفسان شود.
-
چفسنده
لغتنامه دهخدا
چفسنده . [ چ َ س َ دَ / دِ ] (نف ) چسبنده . دوسنده . لاصق . لازب .
-
چگانی
لغتنامه دهخدا
چگانی . [ چ َگ ْ گا ] (اِ) نوعی از خربزه ٔ شیرین باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). نوعی از خربزه باشد. (جهانگیری ) (از رشیدی ). نوعی از خربزه است که شیرین است و از شدت شیرینی و حلاوت چسبنده است و در شیراز چیز چسبنده را چگنی و چگنه گویند. (انجمن آرا) ...
-
گل شخ
لغتنامه دهخدا
گل شخ . [ گ ِ ل ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل چسبنده . (آنندراج ).
-
وحنة
لغتنامه دهخدا
وحنة. [ وَ ن َ ] (ع اِ) گل چسبنده و نیک لغزاننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
هلیم
لغتنامه دهخدا
هلیم . [ هََ ] (ع ص ) چسبنده از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گل لاصق بشی ٔ. (مخزن الادویه ) (حکیم مؤمن ).
-
دوستگین
لغتنامه دهخدا
دوستگین . (ص نسبی ، اِ مرکب ) هر ماده ٔ چسبنده و لزج . (ناظم الاطباء). دوسگین . رجوع به دوس و دوسیدن شود.
-
دوسگین
لغتنامه دهخدا
دوسگین . (ص مرکب ) سخت چسبنده . (ناظم الاطباء). دوسگن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوسگن شود.
-
ژد
لغتنامه دهخدا
ژد. [ ژَ ] (اِ) صمغ و آن چیزی است چسبنده که از ساق درخت برمی آید. (برهان ). اَنگم . کتیرا.