کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چریک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چریک
لغتنامه دهخدا
چریک . [ چ َرْ ری ] (اِخ ) دهی از دهستان کسبایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد که در 25هزارگزی شمال باختری بجنورد و 5هزارگزی شمال راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به اینچه واقع است کوهستانی و سردسیر است و 193 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، بنشن و باغات ...
-
چریک
لغتنامه دهخدا
چریک . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «اسم یکی از محلات دماوند است که در سمت جنوب شهر واقع شده و دارای یک حمام و مساجد کوچک است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 225).
-
چریک
لغتنامه دهخدا
چریک . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ایست از مزارع قدیم النسق براکوه قاینات که آبش از قنات است و سکنه ندارد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 225).
-
چریک
لغتنامه دهخدا
چریک . [ چ َ / چ ِ ] (ترکی ، ص ، اِ) لشکری راگویند که از ولایتهای دیگر بمدد لشکری بفرستند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لشکری که آداب مشق جنگ را نیاموخته باشد. (ناظم الاطباء). لشکر کمکی . (فرهنگ نظام ). قشون داوطلب . سپاهی غیرمنظم . سپاه داوطل...
-
واژههای مشابه
-
ینگی چریک
لغتنامه دهخدا
ینگی چریک . [ ی ِ چ ِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) ینگی چری . ینی چریک . ینی چری . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ینی چری شود.
-
ینی چریک
لغتنامه دهخدا
ینی چریک . [ ی ِ چ ِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) ینی چری . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ینی چری شود.
-
چهارده چریک
لغتنامه دهخدا
چهارده چریک . [ چ َ دَه ْ چ ِ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقائی که مرکب از 120 خانوار است و در حوالی سمیرم مسکن دارند. (یادداشت مؤلف ). طایفه ای از طوایف ایل قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان 83).
-
جستوجو در متن
-
ینگی چری
لغتنامه دهخدا
ینگی چری . [ ی ِ چ ِ ](ترکی ، اِ مرکب ) چریک جدید. لشکر جدید. قسمی از سپاه عثمانی را گویند. (ناظم الاطباء). ینی چریک . ینگی چریک . ینی چری . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ینی چری شود.
-
چریکی
لغتنامه دهخدا
چریکی . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ،اِ) منسوب به چریک . مردم چریک . ج ، چریکیان : دیگر باید که جماعت چریکیان با املاک و زمین ملاک وارباب و اوقاف تعلق نسازند. (تاریخ غازانی ص 306). و این چریکیان زراعت آنجا به اسیران و غلامان خود کرده باشند. (تاریخ غازانی ص...
-
چته
لغتنامه دهخدا
چته . [ چ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) چریک . حشر. سرآزاد. گروهی از سپاهیان . و در ترکیبات گویند: جنگ چته ؛ جنگ پارتیزانی . جنگ با دسته های کوچک در جاهای مختلف . قشون چته ؛ قشون چریک . دسته ٔ پارتیزان . || گروهی از رهزنان مسلح .
-
ینی
لغتنامه دهخدا
ینی . [ ی ِ ](ترکی ، ص ) ینگی . در زبان ترکی به معنی «نو» باشد و از آن است : ینی دنیا و ینی چریک . (از یادداشت مؤلف ).
-
جریک
لغتنامه دهخدا
جریک . [ ج ِ ] (اِ) بظاهر محرف چریک و بمعنای آن است : و مؤن حشر و جریک و اثقال و زواید عوارضات از آنجا مرتفع کرد. (جهانگشای جوینی ).
-
پالی کار
لغتنامه دهخدا
پالی کار. (اِخ ) نام سربازان چریک یونانی در جنگ استقلال یونان . || امروز این نام بر کسانی از یونانیان اطلاق می شود که به عادات و سنن قدیمه و البسه ٔ ملی خود پای بند باشند.