کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرک دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چرک آهن
لغتنامه دهخدا
چرک آهن . [ چ ِ ک ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زنگ آهن . (ناظم الاطباء). || کثافت آهن که در آتش جدا میشود.
-
چرک دندان
لغتنامه دهخدا
چرک دندان . [ چ ِ ک ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کثافت دندان . بار دندان . جرم دندان . طَلَم . طَلی ّ. (منتهی الارب ). رجوع به چرک شود.
-
چرک دنیا
لغتنامه دهخدا
چرک دنیا. [ چ ِ ک ِ دُن ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مال و متاع دنیا. (آنندراج ). مال و متاع دنیا.اسباب دنیا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 317) : پاک اگر شویند دست از چرک دنیا خاکیان دست در یک کاسه با خورشید چون عیسی کنند. صائب (از آنندراج ).عاقبت ب...
-
چرک شدن
لغتنامه دهخدا
چرک شدن . [ چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آلوده شدن . آلوده شدن تن یا جامه و امثال آن بچیزی ناپسند. چرکین شدن . کثیف شدن . شوخگن شدن : جامه ٔ پر صورت دهرای جوان چرک شد و شد بکف گازران . رودکی .رجوع به چرک و چرکین و چرک شده و چرکین شدن و چرک گرفتن شود.
-
چرک کردن
لغتنامه دهخدا
چرک کردن . [ چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آلوده کردن . کثیف کردن . ملوث کردن . چرکین کردن . رجوع به چرک و چرکین شود. || با کیسه به بدن مالیدن تا چرک بیرون آید که عموماً در حمام میشود. (فرهنگ نظام ). گرفتن چرک تن در حمام با کیسه یا صابون و جز آن . شوخ کردن...
-
چرک گرفتن
لغتنامه دهخدا
چرک گرفتن . [ چ ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چرک شدن . چرکین شدن . پیدا شدن چرک در تن یا جامه و امثال آن . کثافت گرفتن . شوخگن شدن . رجوع به چرک و چرک شدن شود. || ستردن چرک از تن . چرک کردن . شوخ گرفتن . پاک کردن تن از شوخ و چرک . رجوع به چرک و چرک کردن...
-
چرک گوش
لغتنامه دهخدا
چرک گوش . [ چ ِ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماده ٔ زردرنگی که در سوراخ گوش تولید گردد. (ناظم الاطباء). زهر گوش . تلخی گوش . ماده ٔ زردرنگ و تلخ و چرب که در گوش پدید آید. ریم گوش . ماده ٔ زردی که عادةً از درون گوش تراود. صَملاخ . صُملوخ . (منتهی ال...
-
چرک ناخن
لغتنامه دهخدا
چرک ناخن . [ چ ِ ک ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کثافت ناخن . آلودگی زیر ناخن . ماده ٔ چرکین کثیفی که در زیر ناخن گرد آید. تُف ّ. (منتهی الارب ). رجوع به چرک شود.
-
چرک آباد
لغتنامه دهخدا
چرک آباد. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی ازدهستان مرکور بخش سلوانا شهرستان ارومیه که در 31هزارگزی جنوب خاوری سلوانا و 4هزارگزی جنوب ارابه رو دیزج بزیوه واقعست . دره و سردسیر است و 160 تن سکنه دارد. آبش از کوهستان و چشمه ، محصولش غلات ، حبوبات و توتون ،شغل اهالی ...
-
چرک آلود
لغتنامه دهخدا
چرک آلود. [ چ ِ ] (ن مف مرکب ) چرکین . (آنندراج ).چرکین و ناپاک و پلید و ملوث و کثیف . (ناظم الاطباء). چرک آلوده . چرکن . || زخم آلوده به چرک و ریم . ریمناک . رجوع به چرک و چرک آلوده و چرکین شود.
-
چرک آلوده
لغتنامه دهخدا
چرک آلوده . [ چ ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چرک آلود. آلوده به چرک . دَرِن . مِدرَن . (منتهی الارب ). رجوع به چرک و چرک آلود و چرکین شود.
-
چرک خانه
لغتنامه دهخدا
چرک خانه . [ چ ُ رَ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چری بخش حومه ٔ شهرستان قوچان که در 48هزارگزی شمال باختری قوچان واقع است . کوهستانی و معتدل است و 87 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ا...
-
چرک شده
لغتنامه دهخدا
چرک شده . [ چ ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آلوده شده . چرکین . (ناظم الاطباء). شوخگن . کثیف . ناپاک . رجوع به چرک و چرک شدن و چرکین شدن شود.
-
رنگ چرک تاب
لغتنامه دهخدا
رنگ چرک تاب . [ رَ گ ِ چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رنگی که بر آن چرک کم معلوم می شود مثل رنگ سیاه و سبز ماشی و طوسی . (آنندراج ) : روز سیاه پرده ٔ آلوده دامن است ممنون بخت خویشم از این رنگ چرک تاب .تأثیر (از آنندراج ).
-
چرک و پرک
لغتنامه دهخدا
چرک و پرک . [ چ ِ ک ُ پ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چرک و چپول . چرک و شوخ . شوخ و کثافت . رجوع به چرک و «چرک و چپول » شود.