کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرکی
لغتنامه دهخدا
چرکی . [ چ ِ ] (ص نسبی ) چرکین . چرکدار. کثیف . آلوده . ناپاک . || ریمناک . زخم چرکین .
-
جستوجو در متن
-
ساید
لغتنامه دهخدا
ساید. [ ی َ ] (اِ) ریم آهن و آن چرکی باشد که از آهن بیرون آید. (برهان ) (آنندراج ).
-
کالسه
لغتنامه دهخدا
کالسه . [ ل ِ س َ / س ِ ] (اِ) ژفکاب . چرکی که در گوشه های چشم گرد آید (در تداول مردم قزوین ).
-
دناست
لغتنامه دهخدا
دناست . [ دَ س َ ] (از ع ، اِمص ) ریمناکی و چرکی و شوخی و ناپاکی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دناسة شود.
-
رین
لغتنامه دهخدا
رین . (اِ) چرکی باشد که از جراحت رود و... و اصح ریم است . (از انجمن آرا). ریم . زنگ . چرک . (ناظم الاطباء). رجوع به ریم شود.
-
کیخ
لغتنامه دهخدا
کیخ . (اِ) چرکی بود که در گوشه های چشم جمع آید. (فرهنگ جهانگیری ). چرکی را گویند که در گوشه های چشم به هم رسد. (برهان ). چرک و ریمی که در کنج چشم جمع شود، و چون در پارسی خا با غین تبدیل یابد کیغ نیز آمده . (انجمن آرا). پیخ . رَمَص . قی (در چشم ). خیم...
-
درن
لغتنامه دهخدا
درن . [ دَ رَ ] (ع اِ) ریم و چرک . (منتهی الارب ). ریم تن . (دهار). وسخ . (از صراح ). خاز. (مهذب الاسماء). شوخ . چرکی و یا آلودگی به چرکی . (از اقرب الموارد).- ام درن ؛ دنیا. ام دفر. (از اقرب الموارد). || اصل . || جای باش . (منتهی الارب ).
-
شوخگنی
لغتنامه دهخدا
شوخگنی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی شوخگن . چرکی . چرک گنی . (یادداشت مؤلف ). دنس . چرکنی . ریمناکی . (زمخشری ). و رجوع به شوخ و چرک شود.
-
کیسه بستن
لغتنامه دهخدا
کیسه بستن . [ س َ / س ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) ایجادکیسه و حفره های چرکی به وسیله ٔ عوامل طفیلی و عفونی .(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به معنی آخر «کیسه » شود.
-
کرسنه
لغتنامه دهخدا
کرسنه . [ ک ِ رِ ن َ / ن ِ ] (اِ) چرکی را گویند که بر روی جراحت بسته و سخت شده باشد. (جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء). و با وجود آنکه قاف در زبان پارسی نیامده ، عوام شیراز کرسنه را به قاف بدل کرده قرسنه گویند. (جهانگیری ) (از انجمن آرا).
-
درن
لغتنامه دهخدا
درن . [ دَ رَ ] (ع مص ) چرکین گردیدن و ریمناک شدن . (از منتهی الارب ). شوخگن شدن .(المصادر زوزنی ). چرک شدن و یا آلوده به چرکی شدن . (از اقرب الموارد). شوخی . || آلوده گردیدن دست به چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ژفکاب
لغتنامه دهخدا
ژفکاب . [ ژَ ] (اِ مرکب ) آب و چرکی که در گوشه ٔ چشم جمع شده باشد خواه تر باشد خواه خشک . (برهان ). پیخ . قی (در چشم ). رمص . غمص . ژفک . رجوع به ژفک شود.- ژفکاب از چشم پاک کردن ؛ شوخ از چشم ستردن و زدودن آن .
-
مدنس
لغتنامه دهخدا
مدنس . [ م َ ن َ ] (ع اِ) چرکی و جای چرکین . (ناظم الاطباء). واحد مدانس است به معنی معایب و گفته اند: مواضع دنس ، و گفته اند مدانس جمع بلا واحد است . (از اقرب الموارد). رجوع به مدانس شود.
-
اوستیم
لغتنامه دهخدا
اوستیم . (اِ) آستین جامه . (برهان ) (هفت قلزم ) (انجمن آرا) (آنندراج ). آستین . || چرکی که از زخم می پالاید و خون . (ناظم الاطباء). خون و ریمی باشد که از جراحت میرود. (برهان ) (هفت قلزم ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ).