کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرنداب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرنداب
لغتنامه دهخدا
چرنداب . [ چ َرَ ] (اِخ ) نام محله ایست از محلات تبریز. (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). محله ای در شهر تبریز. (ناظم الاطباء). نام محله ای به تبریز : تبریز مرا راحت جان خواهد بودپیوسته مرا ورد زبان خواهد بودتا درنکشم آب چرنداب و کجیل سرخا...
-
جستوجو در متن
-
صیرفی
لغتنامه دهخدا
صیرفی . [ ص َ رَ ] (اِخ ) خواجه عبداﷲ. وی یکی از شاگردان یاقوت مستعصمی و از مشاهیر خطاطان است .بسال 742 هَ . ق . درگذشت و در مقبره ٔ چرنداب تبریز بخاک سپرده شد. (دانشمندان آذربایجان ص 238 و 239).
-
کجیل
لغتنامه دهخدا
کجیل . [ ک َ ] (اِخ ) نام محله ای است قدیمی از محلات شهر تبریز. (آنندراج ) : تبریز مرا راحت جان خواهد بودپیوسته مرا ورد زبان خواهد بودتا درنکشم آب چرندآب و کجیل سرخاب ز چشم من روان خواهد بود .کمال الدین مسعود خجندی (از آنندراج ).
-
گجیل
لغتنامه دهخدا
گجیل . [ گ َ ] (اِخ ) نام محله ای است از محلات تبریز. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) : تبریز مرا رأفت جان خواهد بودپیوسته مراورد زبان خواهد بودتا درنکشم آب چرندآب و گجیل سرخاب ز چشم من روان خواهد بود. شیخ کمال خجندی (از جهانگیری ).|| نام قبرستانی ک...
-
بالینی تبریزی
لغتنامه دهخدا
بالینی تبریزی . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) ظاهراً از عرفای تبریز بوده است . حمداﷲ مستوفی گوید: «درآنجا [ تبریز ] مقابر به چند موضع متفرق است چون سرخاب و چرنداب و کجیل و شام و ولیان کو و سیاران و غیر ذلک و در این مقابر مزارات متبرکه بسیار است مثل فقیه زاهد و ...
-
قاضی بیضاوی
لغتنامه دهخدا
قاضی بیضاوی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) عبداﷲبن عمربن احمد یا محمدبن علی فارسی شیرازی بیضاوی اشعری شافعی ، ملقب به ناصرالدین و مکنی به ابوالخیر یا ابوسعید. ادیب منطقی مفسر اصولی محدث مورخ متکلم ، از اکابر علمای عهد مغول است . وی با علاّمه و محقق و خواجه نصی...
-
قطب الدین شیرازی
لغتنامه دهخدا
قطب الدین شیرازی . [ ق ُ بُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) محمودبن مسعودبن مصلح فارسی کازرونی اشعری شافعی ، مکنی به ابوالثناء. از اکابر علمای قرن هشتم هجری و از شاگردان خواجه نصیرالدین طوسی و صدرالدین قونوی و کاتبی قزوینی است . او راست : 1- اختیارات المظفری ، این...
-
سرخاب
لغتنامه دهخدا
سرخاب . [ س ُ ] (اِ مرکب )نوعی از مرغابی باشد سرخ رنگ . گویند ماده ٔ آن را مانند زنان حیض برآید، و بعضی گویند پرنده ای است که تمام شب از جفت خود جدا باشد و یکدیگر را نبینند لیکن آواز دهند و بسمت آواز بقصد ملاقات هم آیند، اما ملاقی نشوند و تمام شب بیق...
-
بیضاوی
لغتنامه دهخدا
بیضاوی . [ ب َ ] (اِخ ) قاضی ناصرالدین عبداﷲبن امام الدین عمربن فخرالدین محمدبن صدرالدین علی الشافعی البیضاوی مکنی به ابوسعید. از مردم بیضای فارس و صاحب تفسیر معروف موسوم به انوارالتنزیل و اسرارالتأویل و مشهور به تفسیر بیضاوی است و پس از تفسیر کشاف ...
-
تبریز
لغتنامه دهخدا
تبریز. [ ت َ ] (اِخ ) نام شهری است در آذربایجان در اقلیم پنجم ... و مردم آنجا اکثر آهنگرند و جلال الدین سیوطی در لب الالباب نوشته که تبریز بالکسر شهری است قریب آذربایجان و این معرب آن است . (غیاث اللغات ). هدایت در انجمن آرا گوید: در شمال مغرب ایران ...