کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرم چرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرم چرم
لغتنامه دهخدا
چرم چرم . [ چ ِ رَچ ِ رَ ] (اِ مرکب ) نوعی بازی الک دولک . قسمی بازی .
-
جستوجو در متن
-
چرمی
لغتنامه دهخدا
چرمی . [ چ َ ] (ص نسبی ) منسوب به چرم . (ناظم الاطباء).آنچه از چرم سازند. چرمین . چرمینه . از چرم . جنس ساخته شده از چرم . رجوع به چرم و چرمین و چرمینه شود.
-
پیسه
لغتنامه دهخدا
پیسه . [ س َ / س ِ ] (ص ) سیاه و سپید بهم آمیخته که بتازی ابلق خوانند. و نیز گویند هر رنگ که با سپید آمیخته باشد. (برهان ). پیستک . (پهلوی ). دورنگ . ابلق . (برهان ). دورنگ وپلنگ و یوز را نیز به این مناسبت دورنگی [ پیسه ] گفته اند. (از انجمن آرا). ار...
-
چرمین
لغتنامه دهخدا
چرمین . [ چ َ ] (ص نسبی )منسوب به چرم . (ناظم الاطباء). چرمی . از چرم . چرمینه . جنس چرمی . چیزی از چرم . آنچه از چرم سازند چون کیف چرمین ، کفش چرمین ، جامه ٔ چرمین و غیره : چون جامه ٔ چرمین شمرم صحبت نادان زیرا که گران باشد و تن گرم ندارد. ابن یمین ...
-
شورو
لغتنامه دهخدا
شورو. [ ش ِوْ رُ ] (فرانسوی ، اِ) پوست بزغاله . چرم بزغاله . (فرهنگ فارسی معین ). در تداول چرم براق .
-
لنگا
لغتنامه دهخدا
لنگا. [ل َ ] (اِ) کفش . || چرم بز سرخ (؟). || چرم نرم . || گل سرخ . (آنندراج ).
-
چرمینه
لغتنامه دهخدا
چرمینه . [ چ َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به چرم . (ناظم الاطباء). چیزی که از چرم ساخته شده . (فرهنگ نظام ). آنچه از چرم کنند. چرمی . چرمین . از چرم . رجوع به چرم و چرمی و چرمین شود. || (اِ مرکب ) کیرکاشی . (برهان ذیل چرمه ). آلتی که از چرم سازند و ...
-
میشن
لغتنامه دهخدا
میشن . [ ش َ ] (اِ) قسمی پوست پیراسته از سنخی پست . قسمی چرم تنک و بی دوام وبد. قسمی چرم پست ، مقابل تیماج . (یادداشت مؤلف ).
-
چرمسازی
لغتنامه دهخدا
چرمسازی . [ چ َ ] (حامص مرکب ) عمل ساختن چرم . ساختن چرم از پوست . چرمگری . دباغی کردن پوست با دست یا بوسیله ٔ ماشین . رجوع به چرمساز و چرمگر شود.
-
خرده ادیم
لغتنامه دهخدا
خرده ادیم .[ خ ُ دَ / دِ اَ ] (اِ مرکب ) تکه های چرم . قطعات چرم . ریزه های چرم . || خرده ٔ ادیم (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ته مانده ٔ سفره . ته سفره . خرده ٔ سماط. آنچه از غذا در سفره باقی ماند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
ارداج
لغتنامه دهخدا
ارداج . [ اَ ] (ع اِ) چرم سیاه .
-
محذی
لغتنامه دهخدا
محذی . [ م ِ ذا ] (ع اِ) نِشگِردَه . ازمیل . شفره . (یادداشت مرحوم دهخدا). آلتی است که بدان چرم دوزان چرم را قطع کنند. (غیاث ). ج ، محاذی . (مهذب الاسماء).
-
پار
لغتنامه دهخدا
پار. (اِ) چرم دباغت کرده . (برهان ). چرم پیراسته . (جهانگیری ). چرم : گوید خر امیره با سهل دیلمم او کرده پارِ پاردُم من فراخ و تنگ . سوزنی .|| لباس کهنه : السفسیر، آنکه پار مردمان فروشد. (السامی فی الاسامی ). || گز و اَرَشی بود که بدان چیزها و جامه ه...
-
ادم
لغتنامه دهخدا
ادم . [ اَ دَ ] (ع اِ) اسم جمع ادیم . چرم .