کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرس
لغتنامه دهخدا
چرس . [ چ َ ] (اِ) گرد بنگ است که گلوله و جمع کرده پس در غلیان نهاده بکشند و کیفیتی دهد که جبن و بیم وواهمه و اشتها را بیفزاید. (انجمن آرا). ساقه ٔ سقزی و مخدری که از برگ کنب گیرند و درویشان و قلندران آنرا با توتون و یا تنباکو مخلوط کرده در چپق و یا ...
-
چرس
لغتنامه دهخدا
چرس . [ چ َ رَ ] (اِ) بند و زندان را گویند. (برهان ). بند و زندان بود. (جهانگیری ) (انجمن آرا)(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) : چون نباشد شاعر منحول کار شعردزدکی گذارد بی گناهی قافیت را در چرس . سنائی (از جهانگیری ).آید به چشمم هر نفس عالم ز ...
-
چرس
لغتنامه دهخدا
چرس . [ چ ُ ] (اِخ ) مؤلف انجمن آرا نویسد: «نام ناحیه ایست که بر طرف شمالی بحیره ٔ تبریز واقع شده و طرف مغربی آن بحیره ٔ ارومیه و سلماس است و جانب جنوب آن مراغه و سمت شرقی آن شهر تبریز است ». (از انجمن آرا ذیل لغت چَرَس ).
-
واژههای مشابه
-
چرس زدن
لغتنامه دهخدا
چرس زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به چرس کشیدن شود.
-
چرس کشیدن
لغتنامه دهخدا
چرس کشیدن . [ چ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نوعی بنگ کشیدن . تدخین کردن چرس . دود چرس را بوسیله ٔ چپق یا سیگار یا غلیان کشیدن . حشیش کشیدن . چرس زدن . استعمال چرس کردن . رجوع به چرس و چرسی شود. || کنایه از گیج و منگ بودن . کنایه از بیهوش و بی حواس بو...
-
جستوجو در متن
-
چرسی
لغتنامه دهخدا
چرسی . [ چ َ ] (ص نسبی ) منسوب به چرس . آنکه چرس کشد. معتاد به چرس . آنکس که عادت به کشیدن چرس دارد. رفیق بنگی . آنکه معتاد به کشیدن چرس است : هر چرسیی چه داند بر رشته بندبازی این رمز دنبه داند در وقت جان گدازی . بسحاق اطعمه (از انجمن آرا). رجوع به چ...
-
اسرار
لغتنامه دهخدا
اسرار.[ اَ ] (اِ) قسمی بنگ . نوعی از حشیش و بنگ و چرس .
-
حشاشین
لغتنامه دهخدا
حشاشین . [ ح َش ْ شا ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَشّاش . چرس کشان .
-
حشیش زدن
لغتنامه دهخدا
حشیش زدن . [ ح َ زَ دَ ] (مص مرکب ) حشیش کشیدن . استعمال حشیش و چرس .
-
چروخ
لغتنامه دهخدا
چروخ . [ چ ُ ] (اِ) در لهجه ٔ محلی ، چرخشت . (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). چرخ . جائی که در آن انگور را لگد کنند تا از آب انگور شیره سازند. چرخست . چرس . گودالی از سنگ یا سفال که در آن انگور را لگد کنند تا شیره اش را بگیرند. رجو...
-
حشاش
لغتنامه دهخدا
حشاش . [ ح َش ْ شا ] (ع ص ) آنکه حشیش کشد. آنکه چرس و بنگ کشد. || یک تن قرمطی . فاطمی . ملحد. ج ، حشاشین . اسماعیلی . سبعی . باطنی . هفت امامی .
-
چنته
لغتنامه دهخدا
چنته . [ چ َ ت َ / ت ِ ](اِ) کیسه ٔ چرمین درویشان که در آن حشیش و چرس و بنگ و آلات کشیدن آن حمل کنند. توبره ٔ کوچک درویشان که در آن چرس و چیزهای دیگر بردارند. توشه دان درویشان . خرجین گونه ای درویشان را که معمولاً از جنس قالی و قالیچه بشکل کیسه ای دو...
-
روح الاجنه
لغتنامه دهخدا
روح الاجنه . [ حُل ْ اَ ج ِن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) در تداول قلندران ، قسمی بنگ و چرس سخت قوی ، و از «اجنه » بغلط ج ِ جن اراده شده است . نوعی از مخدرات که درویشان خورند و از بنگ و پاره ای مخدرات دیگر کنند، و اقسام بنگ جنون آرد. (یادداشت مؤلف ).