کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرخه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جهره
لغتنامه دهخدا
جهره . [ ج َ رَ / رِ ] (اِ) بر وزن بهره ، چرخی باشد که جولاهگان به آن ریسمان در ماشوره پیچند. (برهان ). چرخه که جولاهگان بدان ریسمان در ماسوره کنند و آن ببای فارسی نیز آمده . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). چهره . چرخه . چرخ .
-
ابرةالراهب
لغتنامه دهخدا
ابرةالراهب . [ اِ رَ تُرْ را هَِ ] (ع اِ مرکب ) خار مهک . شکاعی . شوکةالعربیه . چرخه . چرخله . کافیلو.
-
چرخ نخ ریسی
لغتنامه دهخدا
چرخ نخ ریسی . [ چ َ خ ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخ . چرخه . چرخ پنبه ریسی . چرخ مخصوص رشتن نخ . چرخ پیرزن . چرخ زن . رجوع به چرخ پنبه ریسی و چرخ پیرزن و چرخه شود.
-
چرخله
لغتنامه دهخدا
چرخله . [ چ َ خ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) نباتی باشد سست و ساق باریک و عرب آنراشکاعی خوانند. (برهان ) (آنندراج ). گیاهی از جنس کنگر و بادآورد که بتازی «شکاعی » و بترکی «بوقناق » گویند. (ناظم الاطباء). چرخه . کاسنی . رجوع به چرخه شود.
-
چرخ پنبه ریسی
لغتنامه دهخدا
چرخ پنبه ریسی . [ چ َ خ ِ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخ . چرخه . چرخی که بدان وسیله پنبه ریسی کنند. چرخ نخریسی . چرخی که غالباً زنان پشت آن نشینند و با آن چرخ پنبه ریسی کنند. چرخ پیرزن . رجوع به چرخ پیرزن و چرخ نخریسی و چرخه شود.
-
گنده پیچ
لغتنامه دهخدا
گنده پیچ . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) چرخه و دوک . دوک دستی که بدان پنبه و پشم میریسند. (ناظم الاطباء). چرخ که بر آن ریسمان ریسند. (آنندراج ). || چرخ کوزه گری که با دست می چرخانند. (ناظم الاطباء).
-
نفرین کنان
لغتنامه دهخدا
نفرین کنان . [ ن َ / ن ِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) لعنت کنان . لعن گویان . در حال لعن کردن و ناسزا گفتن : چه سود آفرین بر سر انجمن پس چرخه نفرین کنان مرد و زن .سعدی .
-
طوقه
لغتنامه دهخدا
طوقه . [ طَ / طُو ق َ / ق ِ ] (اِ) (اصطلاح گیاه شناسی ) منطقه ٔ فاصله ٔ میان ریشه و کونه با ساقه ٔ گیاه . || چرخه . قواره .- طوقه ٔ چاه ؛ حلقه ٔ آن .- طوقه ٔ یقه ؛ زه گریبان .
-
کلاوه
لغتنامه دهخدا
کلاوه . [ ک َ وَ / وِ ] (اِ) کلافه و چرخه . (ناظم الاطباء). کلافه است که ریسمان خام بر چرخه پیچیده باشند. (برهان ). ریسمانی که بر چنگلوک تنند. (آنندراج ). کلاف . کلاوه ٔ ریسمان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : برای ساعد و دست مبارکش گردون ز خط اسود و ...
-
باب سنجاب
لغتنامه دهخدا
باب سنجاب . [ ب ِ س َ ] (اِ مرکب ) خبازی . شُکاعی . شَکاعی . (منتهی الارب ). چرخه . آفتاب پرست . (صراح : شکاعی ). گیاهی است آفتاب پرست و آن را به عربی خبازی و شکاعی خوانند. (برهان ). شکاعی ، گیاهی است باریک از داروها و آن را باب سنجاب و آفتاب پرست نی...
-
صابری
لغتنامه دهخدا
صابری . [ ب ِ ] (اِخ ) او از مردم استانبول و دخترزاده ٔ ملاعرب است . وی مداومت به درس خال خود که قاضی مصر بود داشت و چون او در آب غرق شد مسند قضاوت به صابری تفویض گردید. او را در تاریخ مهارتی بوده است . این بیت از اوست :دگل بوقوس و قزح آه اید نجه بن ...
-
کلابه
لغتنامه دهخدا
کلابه . [ ک َ ب َ / ب ِ ] (اِ) کلافه ، و آن ریسمانی باشد خام که از دوک به چرخه پیچند. (برهان ) (ناظم الاطباء). کلاوه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : آن را که با مکوی و کلابه بود شماربربط کجاشناسد و چنگ و چغانه را. شاکر بخاری .پیچ پیچ است و بددرون و دغل ر...
-
کلاو
لغتنامه دهخدا
کلاو. [ ک َ ] (اِ) وزق و غوک را گویند.(برهان ). کلاور، کلاوو، و کلاوه بمعنی وزغ و غوک است . (آنندراج ) (از انجمن آرا). اسم فارسی ضفدع است که آن را کلا، کلاود، کلاوه نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه ).غوک و وزغ . (ناظم الاطباء). کلااو. کلاوه . (حاشیه ٔ ...
-
ریسیدن
لغتنامه دهخدا
ریسیدن . [ دَ ] (مص ) رشتن . تافتن . ریسمان ساختن . (ناظم الاطباء). رشتن پنبه . تافتن پشم و ابریشم وامثال آن . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا). رشته ٔپنبه و پشم از چرخه تافتن . (غیاث اللغات ). تابیدن رشته ها با دوک یا چرخ و غیره : ریسیدن نخ . ریسی...
-
چرخ پیرزن
لغتنامه دهخدا
چرخ پیرزن . [ چ َ خ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخ پنبه ریسی . چرخ نخریسی .چرخ . چرخی که زنان بدان وسیله پنبه را تبدیل به نخ کنند. چرخ نخریسی است ، و چون غالباً پیره زنان پشت آن چرخ نشینند و پنبه ریسی کنند در تداول عامه بدین صفت موصوف شده است . ...