کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرب سخن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چرب نرمی
لغتنامه دهخدا
چرب نرمی . [ چ َ ن َ ] (حامص مرکب ) نرمی و ملایمت و حلم و نرمدلی . || نزاکت و لطافت . (ناظم الاطباء).
-
چرب نزار
لغتنامه دهخدا
چرب نزار. [ چ َ ن ِ /ن َ ] (اِ مرکب ) گوشت لاغر و بی چربی . (ناظم الاطباء).
-
گردن چرب کردن
لغتنامه دهخدا
گردن چرب کردن . [ گ َ دَ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گردن انداختن . (آنندراج ). مطیع کردن . رام نمودن : گردن رعنا غزالان را کند خط چرب و نرم نی به ناخن میکند مور ضعیفی شیر را. صائب (ازآنندراج ).و رجوع به گردن نرم کردن شود.
-
سر فتیله چرب شدن
لغتنامه دهخدا
سر فتیله چرب شدن . [ س َ رِ ف َ ل َ / ل ِ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جماع . (غیاث اللغات ). کنایه از تر کردن آلت تناسل را به روغن برای جماع نمودن . (آنندراج ). || کنایه از دفع شدن شهوت : آیند سوی چراغ دهلی تا چرب شود سر فتیله .نعمت خان عالی (از...
-
سر فتیله چرب کردن
لغتنامه دهخدا
سر فتیله چرب کردن . [ س َ رِ ف َ ل َ / ل ِ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
چرب و چپول
لغتنامه دهخدا
چرب و چپول . [چ َ ب ُ چ َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، چرب و چیل . چرب و چیلی . بیشتر به اطفالی گویند که غذای چرب خورده ، لب ها و اطراف دهان را به چربی بسیار آلوده اند. به کودکی طعام خورده و اطراف دهان و نوک بینی به چربو و طعام آلوده گویند....
-
چرب و چیل
لغتنامه دهخدا
چرب و چیل . [ چ َ ب ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) آلوده به چربی . روغن آلوده . چرب ناک . چرب و چپول .
-
چرب و چیلی
لغتنامه دهخدا
چرب و چیلی . [ چ َ ب ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) چیزی که آلوده به چربی یا روغن باشد. رجوع به چرب و چیل شود.
-
چرب و خشک
لغتنامه دهخدا
چرب و خشک .[ چ َ ب ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از بد و نیک باشد. (برهان ) (آنندراج ). خوب و بد. (ناظم الاطباء). || کنایه از زیاده و کم باشد. || کنایه از سخا و بخل باشد. (برهان ) (آنندراج ). سخاوت و بخل . (ناظم الاطباء). || کنایه از سخی و بخ...
-
چرب و نرمی
لغتنامه دهخدا
چرب و نرمی . [ چ َ ب ُ ن َ ] (حامص مرکب ) چربی و نرمی . ملاطفت و مهربانی . تواضع و فروتنی . || تملق و چاپلوسی . زبان بازی .اظهار عجز و فروتنی از روی ریا و فریب : ز چرب و نرمی دشمن فریب عجز مخوردلیر بر سر این آب زیر کاه مرو.صائب .
-
چرب زبانی کردن
لغتنامه دهخدا
چرب زبانی کردن . [ چ َ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوش سخنی کردن . سخنان شیرین و دلسپند گفتن . شیرین سخنی کردن : خون درویش به شیرینی و چربی بخورندسعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی .سعدی .|| تملق گفتن . چاپلوسی کردن . سخنان فریبنده گفتن : ششم بر درگاه پادشاه...
-
بی روغن سر چرب کردن
لغتنامه دهخدا
بی روغن سر چرب کردن . [ رَ / رُو غ َ س َ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از فریب دادن . (انجمن آرا) : چو گردون با دلم تا کی کنی حرب به بی روغن سرم تا کی کنی چرب ؟نظامی .
-
جستوجو در متن
-
چربگو
لغتنامه دهخدا
چربگو. [ چ َ ] (نف مرکب ) بمعنی چرب زبان است ، که کنایه از شیرین سخن باشد. (برهان ). چرب زبان . (ناظم الاطباء). چربگوی . چرب سخن . چرب گفتار. فصیح : همان چربگو مرد شیرین گذارچنین چربی انگیخت از مغز کار. نظامی .|| چاپلوس . || فریب دهنده . (برهان ). رج...
-
ثطعمة
لغتنامه دهخدا
ثطعمة. [ ث َ ع َ م َ ] (ع اِمص ) چرب زبانی و تفوق در سخن .
-
پلوس
لغتنامه دهخدا
پلوس . [ پ ُ ] (اِ) مخفف چاپلوس است که فریب دادن به چرب زبانی باشد. (برهان قاطع). چرب زبانی و فریب . (فرهنگ خطی ). || (ص ) فریبنده که به چرب سخن مردم را از راه برد.