کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرب بالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چرب آخور
لغتنامه دهخدا
چرب آخور. [ چ َ خوَرْ /خُرْ ] (اِ مرکب ) کنایه از فراخی عیش باشد. (برهان ). کنایه از عیش و نعمت باشد. (انجمن آرا). همان آخر چرب که کنایه از مکان فراخی عیش و نعمت بود. (آنندراج ). بمعنی فراخی وجه معاش . (غیاث ). آخور چرب . چرب آخوری . || (ص مرکب ) کسی...
-
چرب آخوری
لغتنامه دهخدا
چرب آخوری . [ چ َ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) آخورچربی . فراخ عیشی . پرنعمتی : همت خاقانی است طالب چرب آخوری چون سر کوی تو هست نیست مزیدی بر آن . خاقانی . || فراوانی علف و علیق چهارپایان : رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب رفت به چرب آخوری گنج روان در رک...
-
چرب پهلو
لغتنامه دهخدا
چرب پهلو. [ چ َ پ َ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که از مردم از پهلوی او فائده ونفع یابند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکس که مردم از او بهره مند شوند : پهلو از من تهی مکن که مراپهلوی چرب هم ز پهلوی تست . خاقانی . || فربه را نیز گ...
-
چرب ترازو
لغتنامه دهخدا
چرب ترازو. [ چ َ ت َ ] (ص مرکب ) فروشنده ای که در وزن کردن کالا مشتری را مراعات کند. ترازوداری که جنس خود را هنگام توزین اندکی بیش از وزن مقرربخریدار دهد. || آنکس که عمل خیر او بر عمل شر بچربد. نیکوکاری که در ترازوی سنجش اعمال ، کارهای نیک او سنگین و...
-
چرب ربا
لغتنامه دهخدا
چرب ربا. [ چ َ رُ ] (نف مرکب ) زیاده ربا. افزون ربا. بسیارربا. || رباینده ٔغذا و طعام چرب . رباینده ٔ خوراک روغندار و چربی دار. || لطیف ربا. نرم ربا. رباینده ٔ چیزی مطبوع و ملایم طبع. || ظاهراً کنایه از شخص غارتگر. (مخزن الاسرار چ وحید حاشیه ٔ ص 153)...
-
چرب رود
لغتنامه دهخدا
چرب رود. [ چ َ ] (اِ مرکب ) چرب روده . روده ای که درون آنرا به چربو و پیه و گوشت آکنده و پخته باشند. چیزی شبیه به «سوسیس » که حالا در مغازه های کالباس فروشی میفروشند. || چربی روی روده ها. (ناظم الاطباء). رجوع به چرب روده شود.
-
چرب روده
لغتنامه دهخدا
چرب روده . [ چ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) چرب رود. جهودانه . چرغند. روده ای که درون آنرا از چربی و پیه و گوشت پرکرده بپزند : عربی را که بود ساکن برجانب ری فتاد رای سفردید پیش دکانچه ٔ طباخ چرب روده ، نفیر زد گستاخ متعجب که : «یا عجم ماذاخذ فلوساً و اعطنی...
-
چرب زبان
لغتنامه دهخدا
چرب زبان . [ چ َ زَ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که به سخنان خوش دل مردم را بجانب خود راغب گرداند و مردم را از خود کند. (برهان ) (ناظم الاطباء).کنایه از کسی باشد که بسخنان خوش دل مردم را بجانب خود راغب سازد. (انجمن آرا) (آنندراج ). شیرین گفتار. (فرهنگ نظ...
-
چرب زبانی
لغتنامه دهخدا
چرب زبانی . [ چ َ زَ ] (حامص مرکب ) نصیحت و خوشامدی . (ناظم الاطباء). چرب گفتاری . چرب گوئی . خوش سخنی .چرب سخنی . گفتن سخنان دل انگیز و مطبوع طبع مستمع. شیرین سخنی . ثَطعَمَة. بِلَّة. (منتهی الارب ) : از باده و از چرب زبانی چنان ماه اندر سر ما هر دو...
-
چرب سای
لغتنامه دهخدا
چرب سای . [ چ َ ] (اِ مرکب ) نام یک قسم سوهان نرم است . (فرهنگ نظام ).
-
چرب سخن
لغتنامه دهخدا
چرب سخن . [ چ َ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) چرب گفتار. چرب گو. خوش سخن .آنکس که بسخنان نرم و دلاویز شنونده را مجذوب خود کند. چرب زبان . لَبِق . لَبیق . (منتهی الارب ) : گر من لابه ساز چرب سخن چه بسی لابه ها بدل ندهم . فرخی . || متملق . چاپلوس . زبان باز. مرد...
-
چرب سخنی
لغتنامه دهخدا
چرب سخنی . [ چ َ س ُ خ َ ] (حامص مرکب ) چرب زبانی . خوش سخنی . نرم گفتاری . || چاپلوسی و خوشامدی و تملق . (ناظم الاطباء). زبان بازی . مردم فریبی : چرب سخنی دوم جادوئیست . (قابوسنامه ). رکیک اندیشه را... چرب سخنی دست نگیرد. (کلیله و دمنه ). رجوع به چر...
-
چرب شیر
لغتنامه دهخدا
چرب شیر. [ چ َ ] (ص مرکب ) آنکه شیرش دارای چربی است . انسان یا حیوانی که شیرش چربی دار است .
-
چرب شیرین
لغتنامه دهخدا
چرب شیرین . [ چ َ ] (ص مرکب ) طعام لذیذ و خوش مزه . (ناظم الاطباء). غذای چرب و شیرین . خوراک چربی دار و شیرینی دار.
-
چرب غذا
لغتنامه دهخدا
چرب غذا. [ چ َ غ ِ / غ َ ] (اِ مرکب ) گوشت های لطیف و نازک . (ناظم الاطباء).