کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چربیگیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چربی
لغتنامه دهخدا
چربی . [ چ َ ] (مغولی ، اِ) لغتی است مغولی که دسته ای از افراد را بدین صفت مینامیده اند. مؤلف تاریخ غازانی نویسد: «... و چربیان را صنعت آن بود که بهر وقت که ایلچی رسیدی پیش رو او را در پیش گرفته بدر خانه ها میرفتند که اینجا فرومی آیند و چیزی می ستدن...
-
چربی
لغتنامه دهخدا
چربی .[ چ َ ] (حامص ، اِ) کنایه از ملایمت و نرمی باشد. (برهان ). کنایه از لینت و نرمی و ملایمت و رفق و مدارا باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). ملایمت و نرمی . (ناظم الاطباء). آهستگی و لطف و صفا.ملاطفت . چرب زبانی . مقابل درشتی و خشونت : چرا آمدستی بنزدیک...
-
گیری
لغتنامه دهخدا
گیری . (اِخ ) (قلعه ٔ...) قلعه ای است در هندوستان که در آن قلعه سلطان مسعودبن محمود سبکتکین بوسیله ٔ برادرش محمد زندانی شد و آنگاه به قتل رسید. (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 690) (اخبار الدولة السلجوقیة ص 14).
-
گیری
لغتنامه دهخدا
گیری . (اِخ ) دهی است از دهستان اشکور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان . واقع در 66000 گزی جنوب رودسر. محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 406 تن است . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصولات آن غلات ، بنشن ولبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و...
-
گیری
لغتنامه دهخدا
گیری . (حامص ) حاصل مصدر است از گرفتن ولی بتنهایی به کار نمیرود بلکه در جزء دوم حاصل مصدر مرکب می آید و از آن جمله در کلمات ذیل : آبگیری . آب غوره گیری .آب میوه گیری . بنزین گیری . بهانه گیری . پاگیری . جن گیری .خانه گیری . خمیرگیری . دامنگیری . دستگ...
-
غدد چربی
لغتنامه دهخدا
غدد چربی . [ غ ُ دَ دِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غدد چربی که در تمام سطح بدن موجودند بیشتر به داخل غلاف مو بازشده اند و به درستی میتوان آنهارا بر بسته ای از مو دانست فقط آن نواحی که فاقد مو هستند غدد چربی ندارند، مانند نوک پستان و کف دست و پا. غ...
-
دست چربی
لغتنامه دهخدا
دست چربی . [ دَ چ َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دست چرب . || امداد و اعانت کردن . || ثروت و مکنت . (غیاث ) (از آنندراج ).
-
چربی کردن
لغتنامه دهخدا
چربی کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بملایمت و آهستگی پیش آمدن . (ناظم الاطباء). ملایمت کردن . نرمی کردن . || رفق و مدارا کردن . || تواضع و فروتنی کردن . رجوع به چربی و چربی نمودن شود.
-
چربی نمودن
لغتنامه دهخدا
چربی نمودن . [ چ َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نرمی و ملایمت نشان دادن . چربی کردن . || تواضع و فروتنی نمودن . کرنش نمودن : زمین را ببوسید و چربی نمودبرآن مهتران آفرین برفزود. فردوسی .|| رفق و مدارا نمودن . || چاپلوسی و زبان بازی نمودن . رجوع به ...
-
چربی دار
لغتنامه دهخدا
چربی دار. [ چ َ ] (نف مرکب ) دسم و بادسومت . || مهره دار. (ناظم الاطباء).
-
عرق گیری
لغتنامه دهخدا
عرق گیری . [ ع َ رَ ] (حامص مرکب ) کار عرق گیر. رجوع به عرق گیر شود. || (اِ مرکب ) محل و جای گرفتن عرق . جایی که عرق میگیرند. رجوع به عرق و عرق گیر شود.
-
عیب گیری
لغتنامه دهخدا
عیب گیری . [ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) عمل عیب گیر. عیب گیر بودن . عیب گرفتن . عیب شماری . عیب دیگران را نمایان کردن . رجوع به عیب گرفتن شود.
-
کام گیری
لغتنامه دهخدا
کام گیری . (حامص مرکب ) تمتع. نایل آمدن . به مراد رسیدن . رجوع به کام گرفتن شود.
-
کناره گیری
لغتنامه دهخدا
کناره گیری . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عزلت . اعتزال . گوشه گیری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کله گیری
لغتنامه دهخدا
کله گیری . [ ک ُ ل َه ْ ] (حامص مرکب ) ابنه . (آنندراج ). عمل کله گیر : قصد پدران نشانه ٔ ناپاکی است این تاج ستانی ز کله گیری هاست . اشرف (از آنندراج ).و رجوع به کله گیر شود.