کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چربش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چربش
لغتنامه دهخدا
چربش . [ چ َ ب ِ ] (اِمص ، اِ) چربی که پیه سوختن است . (برهان ). چربی . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). چیز چرب مثل دنبه و پیه و امثال آنها. (فرهنگ نظام ). چربو. روغن . چربی روی گوشت . پیه . شحم . وَضَر. دَسَم . عَرم . عَبَقَة. عَب...
-
واژههای مشابه
-
چربش دار
لغتنامه دهخدا
چربش دار. [چ َ ب ِ ] (نف مرکب ) فربه و چربی دار. (ناظم الاطباء).
-
چربش فروش
لغتنامه دهخدا
چربش فروش . [ چ َ ب ِ ف ُ ] (نف مرکب ) چربی فروش . چربوفروش . روغن فروش . فروشنده ٔ انواع چربی ها : ترازوی چربش فروشان برنگ بود چرب و چربی ندارد بسنگ .نظامی .
-
چربش گرفتگی
لغتنامه دهخدا
چربش گرفتگی . [ چ َ ب ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) دسومت و چرب شدگی . || پیه گرفتگی . (ناظم الاطباء).
-
چربش گرفته
لغتنامه دهخدا
چربش گرفته . [ چ َ ب ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) دارای دسومت . || فربه . || پیه گرفته . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
دسم
لغتنامه دهخدا
دسم . [ دَ س َ ] (ع اِ) چربش . (منتهی الارب ). چربو. چربی . چربش . (مهذب الاسماء). روغن . (زمخشری ). || چربش گوشت . (منتهی الارب ). چربی از گوشت یا پیه . (از اقرب الموارد). || ریم و چرک . (منتهی الارب ).
-
نشمة
لغتنامه دهخدا
نشمة. [ ن َ ش ِ م َ ] (ع ص ) دست بویناک از چربش و جز آن . (آنندراج ). یدی نشمة؛ دست من بویناک است از چربش و جزآن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || تأنیث نشم است . (ناظم الاطباء). رجوع به نَشِم شود.
-
احشان
لغتنامه دهخدا
احشان . [ اِ ] (ع مص ) دراز و دیر گذاشتن شیر در خیک تا خیک بوی گیرد و چربش شیر خیک را بیالاید. بیشتر کردن شیر در خیک تا بوی گیرد و چرک چربش شیر در آن بچسبد. (منتهی الارب ).
-
غمر
لغتنامه دهخدا
غمر. [ غ َ م ِ ] (ع ص ) چربش آلوده . زَهِم . تأنیث آن غَمِرة. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آلوده بچربی .
-
وداک
لغتنامه دهخدا
وداک . [ وَدْ دا ] (ع ص ) چربش فروش . (مهذب الاسماء) (از المنجد). فروشنده ٔ چربی . رجوع به ودک شود.
-
وهیسة
لغتنامه دهخدا
وهیسة. [ وَ س َ ] (ع اِ) ملخ بریان کرده ٔ کوفته ٔ به روغن یا چربش آمیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
حشن
لغتنامه دهخدا
حشن . [ ح َ ش َ ] (ع اِ) شوخ و چرک از چربوی شیر. چرک از چربش شیر. (منتهی الارب ).
-
دسومت
لغتنامه دهخدا
دسومت . [ دُ م َ ] (ع اِمص ، اِ) دسومة. چربی . چربو. چربش . چرب بودن . و رجوع به دسومة شود.