کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرا و چون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرا و چون
لغتنامه دهخدا
چرا و چون . [ چ ِوُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) چون و چرا. استدلال خواستن . تعلیل طلبیدن . مناظره . بحث و تعلیل : تو گرد چون و چرا گر همی نیاری گشت چرا و چون ترا ما بجان خریداریم . ناصرخسرو.چرا و چون نرسد دردمند عاشق رامگر مطاوعت دوست تا چه فرماید.سعدی...
-
واژههای مشابه
-
هم چرا
لغتنامه دهخدا
هم چرا. [ هََ چ ِ ] (جمله ٔ ناقص ) در تداول ، هنگامی که پاسخ «چرا» را نخواهند گفت ، گویند «هم چرا» مانند «محض ارا».
-
چرا شدن
لغتنامه دهخدا
چرا شدن . [ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خورده شدن . گیاه خوردنی چرندگان شدن . خوراک چرندگان شدن : پنداشتم که دهر چراگاه من شده ست تا خود ستوروار مر او را چرا شدم . ناصرخسرو.|| چراگاه شدن . مرتع شدن . رجوع به چرا شود.
-
جستوجو در متن
-
پی
لغتنامه دهخدا
پی . (اِ) نام حرف «پ » یعنی باء فارسی بسه نقطه ٔ تحتانی و آن از حروف مخصوصه ٔ فارسی است و در تعریب و غیر تعریب به فاء بدل شود، چون پیل و فیل ؛ و ببای موحده چون تپ و تب ؛ و به جیم چون پالیز و جالیز؛ و به غین معجمه چون : پرویزن و غرویزن ؛ و به کاف تازی...
-
چند و چون
لغتنامه دهخدا
چند و چون . [ چ َ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کم و کیف .- بی چند و چون ؛ بی گفتگو.- گذشته از چند و چون ؛ مافوق کم و کیف :ز هر چیز گنجی به پیش اندرون شمارش گذر کرده از چند و چون .فردوسی .
-
چغنه
لغتنامه دهخدا
چغنه . [ چ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) گنجشک را گویند و به عربی عصفور خوانند. (برهان ). گنجشگ باشد. (جهانگیری ). گنجشک و عصفور. (ناظم الاطباء). چُغُک و چُغو و چُغوک : شوم چون بوم و گرسنه چون زاغ خُرد چون چغنه سست چون کوتر. پوربها (از جهانگیری ).رجوع به چُغُک ...
-
خروالفار
لغتنامه دهخدا
خروالفار. [ خ ِرْوُل ْ ] (ع اِ مرکب ) بپارسی سرگین موش گویند. گرم و خشک است در اول ، چون بسرکه بر داءالثعلب طلا کنند نفع دهد و چون در آب حسک حل کرده و صاف کرده بیاشامند سنگ گرده و مثانه بریزاند و چون جهت کودکان شیاف سازند شکم ایشان براند و چون کوفته ...
-
پاشنه گزک
لغتنامه دهخدا
پاشنه گزک . [ ن َ / ن ِ گ َ زَ ] (اِ مرکب ) پاشنه گز. جنبنده ای باشد چون نیم کره ٔ سیاه نزدیک چندِ نیم گردکانی و پایهای ریزه دارد و پشت وی مدوّر است چون سپری و سیاهی او از جعل کمتر است و چون در زیر پای یا سنگی پخش شود درون آن همه چون پیهی سفید باشد و...
-
کعب الخنزیر
لغتنامه دهخدا
کعب الخنزیر. [ ک َ بُل ْ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) کعب خوک باشد. چون بسوزانند و سحق کنند و در چشم کشند سپیدی چشم را زائل کند و چون سنون سازند سنون قوی باشد و چون با سکنجبین بیاشامند سپرز بگدازاند و تشنگی بنشاند و نفخ که در شکم بود سود دهد. (یادداشت مؤلف ).
-
وحدان
لغتنامه دهخدا
وحدان . [ وُ ] (اِ) مقابل شایگان . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بود الحق «تا»ی چند دیگر از وحدان ولیک چون ممات و چون قنات و چون زدات و چون عذات گفتم آخر شایگان خوش به از وحدان بدفی المثل چون حادثاث ای از ورای حادثات .انوری .
-
کار چون زر کردن
لغتنامه دهخدا
کار چون زر کردن . [ چ ُ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متعدی کار چون زر شدن . (آنندراج ). رونق و نظام دادن . پخته و بسامان کردن کار : ز ما هر یکی راتوانگر کنی به زر کار ما هر دو چون زر کنی . نظامی (از آنندراج ).و رجوع به «کار چون زر شدن » شود.
-
پابلند
لغتنامه دهخدا
پابلند. [ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ) ستور که قوائم بلند دارند چون اشتر و استر و اسب و خر. مقابل کوتاه پا چون گوسفند و بز و میش .
-
درازپایان
لغتنامه دهخدا
درازپایان . [ دِ ] (اِ مرکب ) ج ِ درازپا. از حیوانات آنکه پای طویل دارد، چون : اسب و اشتر و استر. مقابل کوتاه پایان ، چون : گوسفند و بز. و رجوع به درازپا شود.