کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چدن
لغتنامه دهخدا
چدن . [ چ ُ دَ ] (اِ) فلزی است مرکب مثل برنج که ازآن مجسمه و غیره میسازند. (فرهنگ نظام ). آهن تصفیه نشده که از کوره ٔ ذوب خارج کنند و بدان بخاری و مجسمه و غیره سازند. خشکه . مفرغ . هفت جوش . قسمی فلز مرکب .قسمی فلز سخت . ترکیبی است از بعض فلزات در غا...
-
چدن
لغتنامه دهخدا
چدن . [چ ِ دَ ] (مص ) مخفف چیدن باشد. (برهان ). مخفف چیدن است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). چیدن . (ناظم الاطباء). برداشتن و گرد کردن چیزی را، چنانکه مرواریدهای پراکنده یا دانه های تسبیح را. جمع کردن . گل یا میوه را از درخت کندن . برچدن . ب...
-
واژههای مشابه
-
چدن سفید
لغتنامه دهخدا
چدن سفید. [ چ ُ دَ ن ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی چدن که سفیدرنگ است . مقابل چدن سیاه .
-
چدن ریزی
لغتنامه دهخدا
چدن ریزی . [ چ ُ دَ ](حامص مرکب ) ریختن چدن . ریخته گری . قالب گیری ِ چدن .
-
جستوجو در متن
-
ناچدن
لغتنامه دهخدا
ناچدن . [ چ ِ دَ ] (مص منفی ) نچیدن . مقابل چدن . رجوع به چدن و چیدن شود.
-
چدنی
لغتنامه دهخدا
چدنی . [ چ ُ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به چدن . از چدن ساخته : دیگ چدنی . آفتابه ٔ چدنی .
-
کتلی
لغتنامه دهخدا
کتلی . [ ک ِ ] (اِ) در تداول عامیانه ، آوندی از مس یا چدن دارای دسته و لوله طبخ چای را. (از ناظم الاطباء). کتری . رجوع به کتری شود.
-
چودن
لغتنامه دهخدا
چودن . [ چ َ دَ ] (اِ) قالب فلزی . (ناظم الاطباء). چُدن . ترکیبی از آهن و زغال که تا پنج درصد زغال دارد، شکننده است و بدو رنگ سفید و خاکستری وجود دارد. چون سرد شود بر حجمش افزوده میشود از این رو در قالب گیری مورد استعمال فراوان دارد. || در تداول مردم...
-
کالبدگر
لغتنامه دهخدا
کالبدگر. [ ب َ / ب ُ گ َ ] (ص مرکب ) سازنده ٔ کالبد. || حجار که کالبد چیزها را حجاری میکند. (ناظم الاطباء). || و ریخته گری که آنها را از چدن میسازد. (ناظم الاطباء). || نقاش . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه هر چیزی را نقش میکند. (ناظم الاطباء).
-
برچدن
لغتنامه دهخدا
برچدن . [ ب َ چ ِ دَ ] (مص مرکب ) برچیدن . در تمام معانی مخفف برچیدن . (برهان ). || در نوردیدن : برچد بنفشه دامن و از خاک برنوشت . منوچهری . || فراهم آوردن . گرد کردن . (ناظم الاطباء). || التقاط. برگرفتن چنانکه مرغ دانه را از زمین : نداند زمن بر چدن ...
-
اسپرک
لغتنامه دهخدا
اسپرک . [ اِ پ َ رَ ] (اِ) به هندی اسم اکلیل الملک است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است زرد که بدان جامه رنگ کنند و بعربی زریر گویند. (رشیدی ) (سروری ) (غیاث ) (برهان ). رنگی است که رنگریزان جامه ٔ سبز بدان رزند. (مؤید الفضلاء). وَرس ، و آن گیاهی ش...
-
خلیدن
لغتنامه دهخدا
خلیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) فرورفتن مانند سوزن وخار و جز آن چون سنان . (از برهان قاطع). فروشدن چیزی نوک تیز در چیزی . (یادداشت بخط مؤلف ) : خاری که بمن درخلد اندر سفر هندبه چون بحضر در کف من دسته ٔ شب بوی . فرخی .ز گل بوی باشد خلیدن ز خار. اسدی .گل می ...
-
پیشه وران
لغتنامه دهخدا
پیشه وران . [ ش َ / ش ِ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ج ِ پیشه ور. صاحبان حرف . اهل حرفت . محترفه . این کلمه در تداول امروز بحای کسبه و اصناف پذیرفته شده و مستعمل است (از لغات مصوب فرهنگستان ). امّا اصناف و کسبه که در عداد پیشه وران محسوبند بر حسب اصطلاح ...