کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چتردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چتردار
لغتنامه دهخدا
چتردار. [ چ َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ چتر. آن کس که چتر در دست دارد. || چترساز. (آنندراج ). رجوع به چترساز شود. || کنایه از پادشاه . کنایه از صاحب لوا و چتر. آنکه علامت شاهی و بزرگی دارد. || کسی که چتر بر سرپادشاه نگه میداشته . چترکش . (آنندراج ) : گشت...
-
جستوجو در متن
-
چتر گشادن
لغتنامه دهخدا
چتر گشادن . [ چ َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) چتر گشودن . چتر بازکردن : گشت مهیا همه ترتیب بارچتر گشاد از دو طرف چتردار.میرخسرو (از آنندراج ).
-
چترداری
لغتنامه دهخدا
چترداری . [ چ َ] (حامص مرکب ) چتر داشتن . نگه داشتن چتر در دست . || سلطنت . پادشاهی . فرمانروایی : چو آمد از ره امیدواری بسنجر شد مقرر چترداری . شفیع اثر (از آنندراج ).|| چترکشی . چتربری . رجوع به چتردار شود.
-
چترساز
لغتنامه دهخدا
چترساز. [ چ َ] (نف مرکب ) چتردار. چترکش . (آنندراج ) : چترسازی است ابر بر سر توتیغبازی است برق بر در تو. باقرکاشی (از آنندراج ).رجوع به چتردارو چترکش شود. || سازنده ٔ چتر. تهیه کننده و فراهم کننده ٔ چتر. رجوع به چتر ساختن شود.
-
سلاحدار
لغتنامه دهخدا
سلاحدار. [ س ِ ] (نف مرکب ) آنکه سلاح بتحویل و بعهده ٔ او باشد. (آنندراج ). || سلاح بردار و کسی که ساز جنگ با خودبرداشته باشد. (ناظم الاطباء) : و بدر حاجب سرای با سلاحداران گردبرگرد ایستاده . (تاریخ بیهقی ).هشت غلام را از نزدیکتر غلامان هارون بفریفته...
-
بغچه کش
لغتنامه دهخدا
بغچه کش . [ ب ُ چ َ / چ ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) خدمتکاری که جامه ها با خود گرفته در جلورود و آنرا در عرف حال توشکچی گویند. (آنندراج ). خادمی که بغچه برمیدارد. (ناظم الاطباء). نوکری که بغچه بسته ٔ اربابش را میبرد. (از فرهنگ نظام ) : حاجب درگاه ز دیوا...
-
چترکش
لغتنامه دهخدا
چترکش . [ چ َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) چتردار. (آنندراج ). آن کس که چتر بدست گیرد و بر سر شاه یا صاحب مرتبه و مقامی نگاه دارد. کشنده ٔ چتر : مه ز فلک چترکش شاه شدچتر بهمسایگی ماه شد. میرخسرو (از آنندراج ). || کنایه از صاحب علامت چتر که سلطان باشد. صاحب...
-
کاشم
لغتنامه دهخدا
کاشم . [ ش ِ ] (اِ) دوایی است و آن نوعی از انگدان باشد و آن را انجدان رومی گویند. ضیق النفس را نافع است و بعضی گویند کاشم تخم انجدان رومی است . گرم و خشک است . (برهان ). اسم فارسی است و به یونانی لیفطیون و در دیلم زیره ٔ کوهی نامند. منبتش کوههای بلند...
-
برنجاسف
لغتنامه دهخدا
برنجاسف . [ ب ِ رِ س َ ] (معرب ، اِ) معرب برنجاسپ که گیاه بوی مادران باشد. (از برهان ). حبق الراعی . (از منتهی الارب ). قیصوم است و از اسفرمهاست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی : قراباذین ). به عربی قیصوم و به فارسی برتراسک و بوی مادران که قسمی از افسنتین است ...
-
عصابة
لغتنامه دهخدا
عصابة. [ ع ِ ب َ ] (ع اِ) آنچه بدان بسته شود، و سربندو دستار سر. (منتهی الارب ). آنچه بسته شود از مندیل و عمامه و غیره . (از اقرب الموارد). سربند و دستار. (دهار). پیچه بند. (صحاح الفرس ). نوعی از جامه که بدان سر بندند. (غیاث اللغات ). سربند. (مهذب ال...