کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاکشو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چاکشو
لغتنامه دهخدا
چاکشو. (اِ) چاکسو. دانه ای باشد سیاه و لغزنده بمقدار عدس و آن را در داروهای چشم بکار برند. (برهان ) (آنندراج ). دارویی سیاه رنگ است که با کافور در چشم ریزند. (صحاح الفرس ). دانه ای است سیاه و گرد که آن را با کافور بسایند و در چشم کشند و در میان کافور...
-
جستوجو در متن
-
تولی
لغتنامه دهخدا
تولی . (اِ) رجوع به چاکشو شود.
-
آلوی چینی
لغتنامه دهخدا
آلوی چینی . [ ی ِ چی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام درختی است که میوه ٔ آن را تولی و تیره تُلی و چاکشو، و برود نیز گویند.
-
برود
لغتنامه دهخدا
برود. [ ب َرْ رَ ] (ع اِ) لکک . (دهار). تولی . تیره . تلی . چاکشو. آلوی چینی . (زمخشری ).
-
تیره تلی
لغتنامه دهخدا
تیره تلی .[ رَ / رِ ت ُ ] (اِ) آلوی چینی . تولی . چاکشو. برود.درختی است . (زمخشری از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جاکشو
لغتنامه دهخدا
جاکشو. (اِ) دانه ای باشد از عدس بزرگتر و پوست آن سیاه و روشن و شفاف و لغزنده و نرم بود. و آن را در داروهای چشم بکار برند و جاکسو با سین بی نقطه هم درست است . (برهان ). و باشین و بای فارسی بهتر است . که چاکهای چشم را چون بر آن بپاشند از چرک و ریم پاک ...
-
جشم
لغتنامه دهخدا
جشم . [ ج َ ش ُ ] (اِ) به پارسی چاکشو گویند و اهل هری او را فحجن گویند و به سیستان نش گویند و به خوارزمی جاکج گویند و جاکجو. دانه ای است که پوست او سیاه و نرم و روشن و جرم او پهن باشد و پوست او صلب بود به عدس ماند اندکی بزرگتر باشد و آن دو گونه بود: ...
-
چشام
لغتنامه دهخدا
چشام . [ چ َ] (اِ) دانه ای باشد سیاه و لغزنده که آن را در داروهای چشم بکار برند. (برهان ). دانه ای باشد سیاه بمقدار عدسی که آنرا چون بپزند و نیک صلایه کرده در چشم کشند که درد میکند، بغایت مفید آید، و چون بر جراحت مادرزاد بپاشند نیک شود. و آنرا چاکسو ...
-
چشم
لغتنامه دهخدا
چشم . [ چ َ / چ ِ ش ُ ] (اِ) دانه ٔ سیاهی باشد لغزنده که آنرا در داروهای چشم بکار برند و چون بپزند و خشک سازند بعد از آن صلایه کرده بر هر جراحت که پاشند نیک شود، خصوصاً بر جرحت آلت تناسل و جراحتی که مادرزاد باشد و باین معنی بضم ثانی هم بنظر آمده است ...