کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاپخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چاپخانه
لغتنامه دهخدا
چاپخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مطبعه . دارالطباعه . باسمه خانه . نام فارسی مطبعه و آن محلی است که کتابها را در آن چاپ میکنند. (لغات نو فرهنگستان ). رجوع به چاپ شود.
-
جستوجو در متن
-
تافتخانه
لغتنامه دهخدا
تافتخانه . [ ن ِ/ ن َ ] (اِ مرکب ) چاپخانه . مطبعه . (ناظم الاطباء).
-
طبعخانه
لغتنامه دهخدا
طبعخانه . [ طَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) چاپخانه . (آنندراج ). مطبعه .
-
مطبعه
لغتنامه دهخدا
مطبعه . [ م َ ب َ ع َ / ع ِ ] (ع اِ) چاپخانه و جایی که در آن نوشتجات را چاپ میکنند. (ناظم الاطباء). دارالطباعه . چاپخانه . چاوخانه . باسمه خانه . ج ، مطابع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
حروف چیدن
لغتنامه دهخدا
حروف چیدن . [ ح ُ دَ ] (مص مرکب ) چیدن حروف سربی پهلوی یکدیگر برای صفحه بندی در چاپخانه . ترتیب . حروف چینی .
-
سربی
لغتنامه دهخدا
سربی . [ س ُ ] (ص نسبی ) منسوب به سرب . از سرب ساخته . || برنگ سرب .- چاپ سربی ؛ در تداول چاپخانه و ارباب مطبوعات ، مقابل چاپ سنگی . چاپخانه که حروف سربی مجزا را بهم می پیوندد و با مرکب مخصوص بفشارد و عمل چاپ کند.- حروف سربی .
-
صفحه بند
لغتنامه دهخدا
صفحه بند. [ ص َ ح َ / ح ِ ب َ ] (نف مرکب ) کسی که در چاپخانه ها مطالبی را که با حروف سربی بطور ستونی چیده شده بصورت صفحه به قطعی که مطلوب است می بندد.
-
شرف
لغتنامه دهخدا
شرف . [ ش َ رَ ] (اِخ ) عبدالمحسن برکمانی . یکی از اشراف مکه . او راست : الرحلة الیمانیة. چ چاپخانه ٔ السعادة 1912 م . (از معجم المطبوعات مصر).
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن سیار کاتب . از شاعران است . وی دارای پنجاه ورقه شعراست . (ابن الندیم چ چاپخانه ٔ رحمانیه ٔ مصر ص 234).
-
مامی
لغتنامه دهخدا
مامی . (اِ) والده . مادر.ماما. ام : چنانکه مادر را مامی گویند مرا ولد و هرکه را به نام نغز گویند. (معارف بهأولد، چ فروزانفر چ چاپخانه ٔ دولتی ص 45).
-
حرف چین
لغتنامه دهخدا
حرف چین . [ ح َ ] (نف مرکب ) حروفچین چاپخانه . مُرَتِّب . رجوع به حروف چین شود. || حرف گیر. (مجموعه ٔ مترادفات ص 253). سخن چین .
-
گارسه
لغتنامه دهخدا
گارسه . [ س ِ ] (روسی ، اِ) از لوازم چاپخانه . در تداول مطابع میزی با یکصد و چهارده خانه که حروف سربی در میان آن خانه ها است و حروف چین برای ترتیب کلمات حروف از آن برمیگیرد. محفظه ٔ حروف سربی در مطابع.
-
فرم
لغتنامه دهخدا
فرم . [ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) شکل . صورت . || رسم و طرز رفتار. || قالب و نمونه . (حییم ). || در اصطلاح چاپخانه ها چهار ورق دورو یا هشت صفحه ٔ یک رو است . (یادداشت به خط مؤلف ). و گاهی 16 صفحه را نیز یک فرم گویند.
-
چاپچی
لغتنامه دهخدا
چاپچی . (ص مرکب ) طابع. مطبعه چی . باسمه چی . آنکه کتاب چاپ کند یا در چاپخانه کار کند. || دروغگو. گزافه گوی . اغراق گوی . لاف زن . سخن ساز. حقه باز. شارلاتان . چاچول . و رجوع به باسمه چی شود.