کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاپ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چاپ
لغتنامه دهخدا
چاپ . (اِ) طبع. باسمه . عملی است که بواسطه ٔ آن میتوان از روی یک نوشته چند نسخه ٔ شبیه به آن تهیه کرد. (لغات نو فرهنگستان ). طبع و باسمه و تافت و انطباع و تافتگی از روی خط و نوشته . (ناظم الاطباء)؛ چاپ اول ، طبع نخستین کتابی ؛ چاپ عبدالرحیم ، طبع او....
-
واژههای مشابه
-
چاپ خوردن
لغتنامه دهخدا
چاپ خوردن . [ خوَرْ / خُرْدَ ] (مص مرکب ) طبع شدن . بطبع رسیدن . بچاپ رسیدن .
-
چاپ زدن
لغتنامه دهخدا
چاپ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) طبع کردن . باسمه کردن . چاپ کردن . || دروغ گفتن . اغراق گفتن . دروغهائی آراسته و خوش ظاهر گفتن .
-
چاپ سربی
لغتنامه دهخدا
چاپ سربی . [ پ ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) نوعی از انواع مختلف چاپ که با قرار دادن قطعات نازک سربی کنار هم که حروف روی آنه-ا نق-ش بست-ه طب-ع کنند. مقابل چاپ سنگی . و رجوع به چاپ شود.
-
چاپ سنگی
لغتنامه دهخدا
چاپ سنگی . [ پ ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساده ترین انواع چاپ که پیش از چاپ سربی واختراع ماشین چاپ معمول بوده ، بدینطریق که نوشته راروی یک پاره سنگ صاف صیقلی برمیگرداندند. سپس با وسایل مخصوص از روی آن سنگ هر چند نسخه ای که میخواستندچاپ میکردند. ...
-
چاپ شدن
لغتنامه دهخدا
چاپ شدن . [ ش ُدَ ] (مص مرکب ) بطبع رسیدن . بچاپ رسیدن . طبع شدن .
-
چاپ کردن
لغتنامه دهخدا
چاپ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاپ زدن . طبع کردن . بطبع رسانیدن . باسمه کردن . و رجوع به باسمه کردن شود.
-
چاپ سرا
لغتنامه دهخدا
چاپ سرا. [ س َ ] (اِخ ) موضعی در طالش نزدیک پونل . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 278).
-
چاپ و چاخان
لغتنامه دهخدا
چاپ و چاخان . [ پ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) دروغ و فریب .
-
چاپ و چوپ
لغتنامه دهخدا
چاپ و چوپ . [ پ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) دروغ و دَوَل . دروغ و گزاف .
-
جستوجو در متن
-
پاپیرگرافی
لغتنامه دهخدا
پاپیرگرافی . [ رُگْرا / رُگ ِ ] (فرانسوی ، اِ) فن چاپ کردن و نقاشی و نوشتن برای چاپ سنگی بر نوعی از مقوای سخت یا سنگ چاپ مصنوع .
-
حروفی
لغتنامه دهخدا
حروفی . [ ح ُ ] (ص نسبی ) منسوب به حروف .- چاپ حروفی ؛ چاپ سربی . و آن چاپ نوشته ها باشد با ترکیب حروف ریخته از سرب . مقابل چاپ سنگی .|| یکی از حروفیین . یکی از حروفیان . یکی از حروفیه . رجوع به حروفیان شود.
-
چاپاچاپ
لغتنامه دهخدا
چاپاچاپ . (ترکی ، اِ مرکب ) چاپیدنی بر چاپیدنی . چپاولی در پی چپاولی : مگر چاپا چاپ است (از ترکی چاپ ها چاپ : غارت کن ، هین غارت کن ).