کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چانه سخن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چانه سخن
لغتنامه دهخدا
چانه سخن . [ ن َ / ن ِ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) زنخ زن . چارچارگوی . (مجموعه ٔ مترادفات ص 370). حرف مفت زن . بیهوده گو.
-
واژههای مشابه
-
هرزه چانه
لغتنامه دهخدا
هرزه چانه . [ هََ زَ / زِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) پرحرف . یاوه گو. بیهوده گو. (ناظم الاطباء).
-
ده چانه
لغتنامه دهخدا
ده چانه . [ دِه ْ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر. واقع در 52هزارگزی جنوب خاوری ملایر. سکنه ٔ آن 565 تن . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بی چانه
لغتنامه دهخدا
بی چانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول ،یک کلام . بی مماسکه . بی چک و چانه . (یادداشت بخط مؤلف ). || که چانه ندارد. رجوع به چانه شود.
-
چانه انداختن
لغتنامه دهخدا
چانه انداختن . [ ن َ / ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) حرکت آخرین که در زنخ محتضر پدید آید. تشنج آخرین شخص محتضردر فک اسفل . آخرین حرکت تشنجی چانه ٔ محتضر. کنایه است از مردن . کنایه است از دم درکشیدن و جان سپردن .
-
چانه کردن
لغتنامه دهخدا
چانه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خمیر رابه اندازه ٔ یک نان گلوله کردن . (ناظم الاطباء). چونه کردن (در تداول عامه ). و رجوع به چانه گرفتن شود.
-
چانه گرفتن
لغتنامه دهخدا
چانه گرفتن . [ ن َ / ن ِ گ ِرِ ت َ ] (مص مرکب ) گلوله کردن خمیر برای نان . گلوله کردن خمیر برای پختن نان یا رشته کردن . زواله کردن خمیر. زواله گرفتن خمیر. و رجوع به چانه کردن شود.
-
چانه گیر
لغتنامه دهخدا
چانه گیر. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه خمیر گلوله کند پختن نان یا رشته کردن را. آنکه خمیر را چانه کند. کسی که خمیر را برای نان پختن یا برای رشته کردن گلوله کند. گردکننده ٔ خمیر.
-
چانه بند
لغتنامه دهخدا
چانه بند. [ ن َ / ن ِ ب َ ] (نف مرکب ) باشماق . زنخ بند. یاشماق . خمار. چیزی از اقسام پارچه ٔ نخی ، پشمی یا ابریشمی که بعض مردان یا زنان چانه را بدان وسیله بندند. چیزی شبیه به یاشماق زنان را. چیزی که غالباً زنان ترک یا بعض زنان ایلاتی بچانه بندند : و...
-
بی چک و چانه
لغتنامه دهخدا
بی چک و چانه . [ چ َ ک ُ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) یک کلام . بی چانه . رجوع به بی چانه شود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چک و چانه
لغتنامه دهخدا
چک و چانه .[ چ َ ک ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) به معنی فک اسفل دهان و چانه ٔ زنخ . (از آنندراج ). فک اسفل زنخ وچانه ٔ ذقن . (غیاث ). پک و پوز. دک و پوز. دک و دهن . لب و لوچه . چک و چیل . مجموع چانه و فک پائین ، چنانکه در تداول عامه گویند: با ...
-
جستوجو در متن
-
یک سخن
لغتنامه دهخدا
یک سخن . [ ی َ / ی ِ س ُ خ ُ / خ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) یک کلام . یک حرف . (یادداشت مؤلف ). بی سخن گفتن و چانه زدن : بعد از قعود و قیام و سخت و سست در کلام گفت یک سخن وزن این هر دو سه مثقال است و بر چهارسوی بازار پنج شش که خدای هفت روز است تابه ده گ...
-
اضز
لغتنامه دهخدا
اضز. [ اَ ض َزز ] (ع ص ) مرد تنگ دهان که دندان بالایین و دندان زیرین او با هم قرین باشد بروشی که تبیین کلام را نتواند، یا آنکه کام او بر هم چفسیده باشد و وقت حرف زدن نتواند آن واگرداند، یا آنکه مخرج کلام بر وی تنگ باشد و در تکلم ضاد استعانت کند. (منت...