کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چالِ تِشنى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چال
لغتنامه دهخدا
چال . (اِ) چاله . گودال . مغاک . حفره . گودی . گوی و مغاکی را گویند که درآن توان ایستاد یعنی زیاده بر دو گز نباشد. (برهان ). گودال بود و آن را چاله نیز گویند. گودال و چاه کوچک که چاله گویند. (انجمن آرا). (آنندراج ). گودال ، مانند چاه کم عمق که عموماً...
-
چال
لغتنامه دهخدا
چال . (اِخ ) دهی است از دهستان ززو ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 76 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز کنار راه مالرو آثار به چالگرد واقع شده . کوهستانی و معتدل است . 326 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و تریاک و لبنیات است . شغل ا...
-
چال
لغتنامه دهخدا
چال . (اِخ ) دهی است از ولایت قزوین که سربلوک رامند است . (برهان ) (جهانگیری ). مؤلف انجمن آراء نویسد: نام قریه ای ازقزوین ، و معروف است . شال .
-
چال
لغتنامه دهخدا
چال . (اِخ ) دهی است ازبدخشان که در آن نمک کانی بهمرسد. (فرهنگ رشیدی ).
-
چال
لغتنامه دهخدا
چال . (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سیروان شهرستان زنجان که در 5400 گزی شمال باختری سیروان و 18000 گزی راه مالرو عمومی واقع شده . کوهستانی و سردسیر است .205 تن سکنه دارد که بشغل زراعت ، گله داری و بافتن قالیچه و گلیم و جاجیم اشتغال دارند. آ...
-
چال
لغتنامه دهخدا
چال . (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان از قول صاحب معجم البلدان نویسد: «یکی از دهات آذربایجان است در چهار فرسخی مداین که ابن حجاج آن را «کال » گفته و شعری در مذمت آن سروده ». (مرآت البلدان ج 4 ص 72).
-
چال
لغتنامه دهخدا
چال . (اِخ ) نام قلعه ای است بین فراهان و قزوین و حصار محکمی داشته است . (زندیه غفاری ).
-
گله چال
لغتنامه دهخدا
گله چال . [ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دیه های استرآبادرستاق مازندران . (از ترجمه ٔ سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 171).
-
گندم چال
لغتنامه دهخدا
گندم چال . [گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 78 هزارگزی شمال ضیأآباد و 15 هزارگزی راه شوسه واقع است . هوای آن معتدل و سکنه اش 100 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی و لبنیات و شغل اهالی...
-
نفت چال
لغتنامه دهخدا
نفت چال . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لفور بخش مرکزی شهرستان شاهی ، در 12 هزارگزی مغرب شیرگاه ، در منطقه ای کوهستانی و جنگلی و معتدل هوای مرطوب واقع است و 900 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ ارز تأمین می شود. محصولش برنج و لبنیات و شغل اهالی زرا...
-
نمک چال
لغتنامه دهخدا
نمک چال .[ ن َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که 350 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
سگران چال
لغتنامه دهخدا
سگران چال . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران ، دارای 269 تن سکنه است . آب آن از چشمه سار و رود محلی و محصول آن غلات ، یونجه ، میوه جات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
ولیک چال
لغتنامه دهخدا
ولیک چال . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بنافت بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 210 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
هلی چال
لغتنامه دهخدا
هلی چال . [ هََ ] (اِخ ) دهی است ازبخش مرکزی شهرستان آمل که 225 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، لبنیات ، عسل و کاردستی زنان شال بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
دون چال
لغتنامه دهخدا
دون چال . (اِخ ) دهی است از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی . واقع در 6هزارگزی شمال باختری جویبار دارای 480 تن سکنه است . آب آن ازچاه است . (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).