کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چالش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چالش
لغتنامه دهخدا
چالش . [ ل ِ ] (اِمص ) (اسم مصدر از چالشمق ترکی ) به معنی زد و خورد . جدال . تلاش . || کشتی . مصارعت .
-
چالش
لغتنامه دهخدا
چالش . [ ل ِ ] (اِمص ) چالیش . رفتاری که از روی ناز و تکبر و عجب کنند. (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). رفتار کسی از روی تکبر و نخوت و ناز است در برابر حریف کارزار. (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). حرکت زیبا و ظریف و از روی عجب و خرامش و بزر...
-
واژههای مشابه
-
چالش کردن
لغتنامه دهخدا
چالش کردن . [ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جدال کردن . نبرد کردن . هم آورد جنگ طلبیدن . برای پیروزی در جنگ یا امری دیگر تلاش و کوشش کردن : بیا تا در این شیوه چالش کنیم سر خصم را سنگ بالش کنیم . سعدی .|| کشتی گرفتن . مصارعت کردن . کوشیدن برای غلبه کردن بر ...
-
چالش محله
لغتنامه دهخدا
چالش محله . [ ل ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) موضعی است از «یخ کش » در «اشرف ». (سفرنامه ٔ مازندران تألیف لوی رابینو ص 125).
-
چالش کنان
لغتنامه دهخدا
چالش کنان . [ ل ِ ک ُ ](نف مرکب ، ق مرکب ) رزم کنان . نبردکنان ، هماوردجویان .در جنگ مبارزخواهان و رجزخوانی کنان در میدان نبرد جولان کنان و بداشتن زور و نیرو تظاهرکنان : عنان بر شه افکند چالش کنان به صد خاریش بخت نالش کنان . نظامی .درآمد به ناورد چال...
-
جستوجو در متن
-
چانش
لغتنامه دهخدا
چانش . [ ن ِ ] (اِ) رفتار با کرّ و فرّ و با حشمت . || جنگ و کارزار. (ناظم الاطباء). اما احتمالاً چانش دگرگون شده ٔ «چالش » باشد. رجوع به چالش شود.
-
جالش
لغتنامه دهخدا
جالش . [ ل ِ ] (اِمص ) مباشرت و جماع . || (ص ) کسی را گویند که در مباشرت حریص باشد و جماع بسیار کند. (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به چالش شود.
-
عنان راندن
لغتنامه دهخدا
عنان راندن . [ ع ِ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن . حمله آوردن . روی آوردن : از آن سهمگن تر سیاهی قوی عنان راند بر چالش خسروی .نظامی .
-
چالیش
لغتنامه دهخدا
چالیش . (اِمص ) مزیدٌفیه لفظِ چالش . (فرهنگ نظام ). رفتاری باشد از روی تکبر و ناز. (برهان ) (آنندراج ). خرامیدن . (غیاث ). رفتار از روی عجب و ناز. (ناظم الاطباء). ناز و نخوت . تکبر و غرور : این نظر با آن نظر چالیش کردناگهانی از خرد خالیش کرد. مولوی ....
-
سگالش کنان
لغتنامه دهخدا
سگالش کنان . [ س ِ ل ِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) اندیشه کننده . دراندیشه . به اندیشه . بفکر : درآمد بناورد چالش کنان به خون مخالف سگالش کنان .نظامی .
-
سنگ بالش
لغتنامه دهخدا
سنگ بالش . [ س َ گ ِ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که بجای بالین در زیر سر گذاشته بخواب روند. (آنندراج ) : بیا تا درین شیوه چالش کنیم سر خصم را سنگ بالش کنیم .سعدی .
-
مالش کنان
لغتنامه دهخدا
مالش کنان . [ ل ِ ک ُ ] (ق مرکب )در حال مالش کردن . در حال گوشمال دادن : عنان بر شه افکند چالش کنان به صد خواریش بخت مالش کنان . نظامی .و رجوع به «مالش کردن » ذیل ترکیبهای مالش شود.
-
تفسیده گشتن
لغتنامه دهخدا
تفسیده گشتن . [ ت َ دَ / دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تفسیده شدن . گرم گشتن . تفسیدن : و جوانان از جانبین چالش و سواران بر رقعه ٔ حرب پیاده فرومیکردند تا تنور حرب تفسیده گشت . (جهانگشای جوینی ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.