کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاق کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چاق کردن
لغتنامه دهخدا
چاق کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فربه کردن . فربی کردن . تسمین . || سالم کردن . تندرست کردن . معالجه کردن . درمان کردن . شفا دادن . خوب کردن . درست و تیار کردن . || قلیان و چپق و سیگار و غیره چاق کردن . قلیان تنباکو را آماده کردن . آب و تنباکو و آتش ...
-
واژههای مشابه
-
چاق چاق
لغتنامه دهخدا
چاق چاق . (اِ صوت مرکب ) چاقاچاق . تاق تاق . طراق طراق . صدایی که از خورد شدن و شکستن چیزی برخیزد : بِسرِ شَد گاهیش نرم و گه درشت زو برآرد چاقچاقی زیر مشت .مولوی .
-
چاق شدن
لغتنامه دهخدا
چاق شدن . [ ش ُدَ ] (مص مرکب ) فربه گشتن . فربی شدن . تنومند شدن .- امثال : سگ که چاق شد قورمه اش نمیکنند ، یا سگ که چاق شد گوشتش را نباید خورد، مثلی عامیانه است در مورد سفله ای که خداوند هستی شود و نااهلی یا نالایقی که بمقام و منزلتی رسد. || شفا یا...
-
تخلی چاق
لغتنامه دهخدا
تخلی چاق . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق در بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در بیست وهشت هزارگزی جنوب قره آغاج و پنجاه وپنج هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 54 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ آیدوغموش ...
-
تنگ چاق
لغتنامه دهخدا
تنگ چاق . [ت َ ] (اِخ ) دهی از بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز است که 205 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
چاق و چله شدن
لغتنامه دهخدا
چاق و چله شدن . [ ق ُ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فربه شدن . سمین شدن . پروار شدن . پرگوشت و پر چربی شدن . تنومند شدن . || شفا یافتن . معالجه شدن . تندرست شدن . بهبود یافتن . و رجوع به چاق شدن و فربه شدن شود.
-
چاق و چله
لغتنامه دهخدا
چاق و چله . [ ق ُ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از اتباع ) تنومند. فربه . فربی . سمین . || سالم . صحیح . تندرست . و رجوع به چاق و فربه و سمین شود.
-
قال چاق شدن
لغتنامه دهخدا
قال چاق شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نزاع . جنگ پیدا شدن (در لهجه ٔ اصفهانی ).
-
اره چاق کن
لغتنامه دهخدا
اره چاق کن . [ اَرْ رَ / رِ ک ُ ](نف مرکب ) آنکه دندانه های ارّه ٔ کُندشده تیز کند.
-
جستوجو در متن
-
کارچاق کنی کردن
لغتنامه دهخدا
کارچاق کنی کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به کار چاق کردن شود.
-
خصب
لغتنامه دهخدا
خصب . [ خ َ ] (ع مص ) فربه کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). چاق کردن .
-
چهارپهلو کردن
لغتنامه دهخدا
چهارپهلو کردن . [ چ َ / چ ِ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به صورت چهارپهلو درآوردن . || چاق و فربه کردن . رجوع به چارپهلو کردن شود.
-
ترفس
لغتنامه دهخدا
ترفس . [ ت َ رَف ْ ف ُ ] (ع مص ) به افراط خوردن . پرخوری کردن و بحد افراط چاق گردیدن . (از دزی ج 1 ص 145).