کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چار تکبیر گفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چار تکبیر گفتن
لغتنامه دهخدا
چار تکبیر گفتن . [ ت َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نماز جنازه کردن . (آنندراج ). || کنایه از ترک کردن همه چیز را. (آنندراج ). و رجوع به چار تکبیر زدن و چار تکبیر کردن شود.
-
واژههای مشابه
-
چار روسا
لغتنامه دهخدا
چار روسا. (اِخ ) پنج فرسخ میانه ٔ شمال و مشرق لنده است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
چار زبر
لغتنامه دهخدا
چار زبر. [ زَ ب َ ] (اِخ ) رجوع به چهار زبر شود.
-
چار زیر
لغتنامه دهخدا
چار زیر. [ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کرمانشاه و قصر شیرین میان شاه پسند و حسن آباد.
-
چار سالگی
لغتنامه دهخدا
چار سالگی . [ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی چار ساله . در فاصله ٔ چهار سال . (ناظم الاطباء).
-
چار سر
لغتنامه دهخدا
چار سر.[ س َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) اصطلاحی در بازی آس . اصطلاح بازی ورق . چارصورت از قبیل چار شاه و چار بی بی و چار سرباز و چار آس ، چار ورق ده خال . چار لکات .
-
چار سرآوردن
لغتنامه دهخدا
چار سرآوردن . [س َ وَ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح قمار) در اصطلاح بازی ورق چار صورت آوردن . چار شاه یا چار بی بی یا چار سرباز آوردن . چار آس آوردن . چار ورق از یک صورت آوردن .
-
چار سرشت
لغتنامه دهخدا
چار سرشت . [ س ِ رِ ] (اِ مرکب ) چارطبع. طبایع اربعه . امزجه ٔاربعه . حرارت و برودت و رطوبت و یبوست : نقش این هفت لوح چار سرشت ز ابتدا جز یکی قلم ننبشت .نظامی .
-
چار سلطان
لغتنامه دهخدا
چار سلطان . [ س ُ ] (اِ مرکب )ظاهراً در این شعر منظور چاردرویش است : بدان چار سلطان درویش نام شده چارتکبیر دولت تمام . نظامی .و رجوع به چار درویش شود.
-
چار رگ
لغتنامه دهخدا
چاررگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به چهار رگ شود.
-
بی چار
لغتنامه دهخدا
بی چار. (ص مرکب ) مخفف بیچاره : هوا پود شد برف چون تار گشت سپه را از آن کار بیچار گشت . فردوسی .بگرد عالم آوارم تو کردی چنین بدروز و بیچارم تو کردی .؟
-
هشت و چار
لغتنامه دهخدا
هشت و چار. [ هََ ت ُ ] (اِخ ) دوازده امام . (یادداشت به خط مؤلف ) : خداوندا به حق هشت وچارت ز مو بگذر شتر دیدی ندیدی .باباطاهر.
-
چار ستون بدن
لغتنامه دهخدا
چار ستون بدن . [ س ُ ن ِ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) دو دست و دو پای . چار دست و پای .
-
چار و چدر
لغتنامه دهخدا
چار و چدر. [ رُ چ َ دَ ] (اِ مرکب ، اتباع ) تدبیر. (برهان ) (آنندراج ). چاره . (برهان ) (آنندراج ) : او چار به کارمن چو درکردچاروچدر از کسی نخواهم . قریعالدهر (از آنندراج ).|| علاج . (برهان ) (آنندراج ).