کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چادری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چادر خانه
لغتنامه دهخدا
چادر خانه . [ دَ / دُ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چادری که زنان در خانه بر سر کنند.
-
چادر سر
لغتنامه دهخدا
چادر سر. [ دَ / دُ رِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چادری که زنان بر سر افکنند.
-
روبازی
لغتنامه دهخدا
روبازی . (حامص مرکب ) روباز بودن . بی حجاب بودن . بی حجابی یعنی بی چادری و بی نقابی زن . || گستاخی . وقاحت . بیشرمی . و رجوع به رو و روباز شود.
-
شاونی
لغتنامه دهخدا
شاونی . [ وو ] (اِ) گهواره پوش را گویند یعنی چادری که بر روی گهواره ٔ اطفال پوشند و به عربی معوز خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
ملائی
لغتنامه دهخدا
ملائی . [ م ُ ] (ع ص نسبی ) منسوب به مُلاءَة و آن چادری است که زنان در موقع بیرون رفتن خود را با آن پوشانند. (از انساب سمعانی ).
-
چادر عبایی
لغتنامه دهخدا
چادر عبایی . [ دَ / دُ رِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تربت حیدری ، چادِر عَبائی .چادری که از پارچه ٔ ابریشمی سیاه رنگ بر سر کنند.
-
اتوب
لغتنامه دهخدا
اتوب . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اِتب ،بمعنی شاماکچه و پیراهن زنان و چادری که از میان چاک زده زنان پوشند بی گریبان و آستین . (منتهی الارب ).
-
بالون
لغتنامه دهخدا
بالون . (فرانسوی ، اِ) بالن . چادری که درون آن را از گاز پرسازند و به هوا رها کنند. (از فرهنگ نظام ). محفظه ای که از گاز پرشده باشد و با آن توان به آسمان رفت . و رجوع به بالن شود.
-
غالیه اندوده
لغتنامه دهخدا
غالیه اندوده . [ ی َ / ی ِ اَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سیاه . آنچه به غالیه اندوده باشد : این غول روی بسته ٔ کوته نظرفریب دل میبرد به غالیه اندوده چادری .سعدی .
-
جلباب
لغتنامه دهخدا
جلباب . [ ج ِ ](ع اِ) پیراهن و چادر زنان . || معجر یا چادری که زنان لباس خود را از بالا بپوشند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دانه ٔ خلر. (منتهی الارب ). ج ، جلابیب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
فم
لغتنامه دهخدا
فم . [ ف َ ] (اِ) چادری باشد که نثارچینان بر سر چوب بندند و بدان از هوا نثار ربایند. (برهان ، لغات ملحقه ٔآخر کتاب ). مصحف فخم است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
ملحفة
لغتنامه دهخدا
ملحفة. [ م ِ ح َ ف َ ] (ع اِ) چادر. ج ، ملاحف . (مهذب الاسماء). چادر شب . (دهار). و رجوع به ملحف شود. || نزد مولدین ، چادری که بر پشت لحاف کشند پرهیز از شوخگین شدن آن را. ج ،ملاحف . (از محیطالمحیط). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
بقیرة
لغتنامه دهخدا
بقیرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) چادری که شکافته بی آستین پوشند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیراهن بی آستین و بی گردن . (مهذب الاسماء). و رجوع به بقیر شود.
-
گاز
لغتنامه دهخدا
گاز. (اِ) درخت صنوبر که ستون کنندش . (حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی از صحاح الفرس ). و در پهلوی گاس با سین است : یکی چادری جوی پهن و درازبیاویز چادر ز بالای گاز.ازرقی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).اصح کاز و کاژ است .
-
نکوچادر
لغتنامه دهخدا
نکوچادر. [ ن ِ دَ / دُ ] (ص مرکب ) که چادری زیبا و خوش رنگ بر سر اندازد. کنایه از زنی که ظاهری زیبا و جامه ٔ آراسته دارد. کنایه از زنی که در زیر چادر قامتش زیبا جلوه کند. خوش چادر. آنکه ظاهری زیبا دارد : تهیدست با هیبت و نام و ننگ زن زشت روی نکوچادر ...