کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چادرنشینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چادرنشینی
لغتنامه دهخدا
چادرنشینی . [ دَ / دُ ن ِ ] (حامص مرکب ) صحرانشینی . بادیه نشینی . بداوت . زندگی ایلیاتی .
-
جستوجو در متن
-
صحرانشینی
لغتنامه دهخدا
صحرانشینی . [ ص َ ن ِ ] (حامص مرکب ) چادرنشینی .در بیابان اقامت گزیدن . مقابل ده نشینی ، شهرنشینی .
-
تخته قاپو کردن
لغتنامه دهخدا
تخته قاپو کردن . [ ت َ ت َ / ت ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) چادرنشینی را در مسکنی جای دادن و او را از بادیه گردی و جای بجای شدن به حضارت کشیدن .
-
بادیه نشینی
لغتنامه دهخدا
بادیه نشینی . [ ی َ / ی ِ ن َ/ ن ِ ] (حامص مرکب ) چادرنشینی . صحرانشینی . تبدّی .
-
بیابان گردی
لغتنامه دهخدا
بیابان گردی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) زیستن در بیابان . بدویت . چادرنشینی . بیابان نوردی . عمل بیابان گرد.
-
قره آغاج
لغتنامه دهخدا
قره آغاج . [ ق َ رَ ] (اِخ ) قره آقاج . ده مخروبه ای است از بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس در 70000 گزی خاوری داشلی برون . موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل . مردم آن در حدود 500 تن هستند و به چادرنشینی روزگار میگذرانند. آب آن از چشمه سار و محصولات آن غل...
-
قویجق
لغتنامه دهخدا
قویجق . [ ج ] (اِخ ) دهی است از بخش اترک شهرستان گنبد قابوس ، 150 تن جمعیت دارد و مردم آن از طایفه ٔ چای وار ایگدر هستند و در این محل بشغل گله داری و زراعت دیم بحالت چادرنشینی زندگی مینمایند. آهو در اطراف آن زیاد دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
-
ساسپیر
لغتنامه دهخدا
ساسپیر. (اِخ ) قوم قدیمی از نژاد سکائی و معاصر با سلسله ٔ ماد و هخامنشی بودند که در قفقازیه ٔ جنوبی و میان کل خید (لازستان = گرجستان غربی ) و ماد، در حوالی رود کر و رود ارس بحالت چادرنشینی زندگی میکردند. سرزمین ساسپیرها جزو ایالت هجدهم هخامنشیان بشما...
-
قره ماخر
لغتنامه دهخدا
قره ماخر.[ ق َ رَ خ ِ ] (اِخ ) دهی از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس که در 20000 گزی جنوب خاوری داشلی برون نزدیک راه فرعی گنبد به داشلی برون واقع است . موقع جغرافیایی آن معتدل است . سکنه ٔ آن در حدود 500 تن هستند که به حالت چادرنشینی در اطراف آبادی که فع...
-
خالقه
لغتنامه دهخدا
خالقه . [ ق ِ ] (اِخ ) تلفظ ترکی نام مردمانی است که در نواحی شمالی مغولستان از ژونگاری تا خنگام مستقر میباشند.این مردمان بسیار کوتاه قد و واجد شرایط نژاد زردند (موهای سیاه و خاکستری ، ریش کم و تنگ ، جمجمه ٔ کوتاه ،صورت پهن و صاف و لبان خیلی کلفت ) و ...
-
کاخته
لغتنامه دهخدا
کاخته . [ ت َ ] (اِخ ) (قضای ...) قضائی است در ولایت معمورةالعزیز از طرف شمال با قضای ملاطیه ، از طرف مغرب و جنوب غربی ، بقضای حصن منصور و از جانب جنوب شرقی به ولایت دیار بکر و از سمت شمال شرقی به سنجاق خرپوست هم محدود میباشد و سکنه ٔ آن مسلمان و ارم...
-
حاضر قنسرین
لغتنامه دهخدا
حاضر قنسرین . [ ض ِ رِ ق َن ْ ن ِ ] (اِخ ) دهی است به قنسرین ، و آنرا قبیله ٔ تنوخ ، پس از رفتن بسرزمین شام و مدتی چادرنشینی بساختند و این حاضر را تشکیل دادند. و چون ابوعبیده قنسرین را فتح کرد مردم حاضر رابه اسلام بخواند، گروهی اسلام آوردند و گروهی ب...
-
نشینی
لغتنامه دهخدا
نشینی . [ ن ِ ] (حامص ) به معنی نشستن و نشستگی و نشینندگی به آخر اسم آید در ترکیبات زیر: اجاره نشینی . اعتکاف نشینی . اورنگ نشینی . بادیه نشینی . بالانشینی . بردرنشینی . بست نشینی . بیابان نشینی . پائین نشینی . پالکی نشینی . پرده نشینی . پس نشینی . پ...
-
اکد
لغتنامه دهخدا
اکد. [ اَک ْ ک َ ] (اِخ ) اکاد. آکاد. نام کشوری قدیم در محل بین النهرین . مردم آن در قدیم دولتی تشکیل دادند. شهرهای آن عبارت بود از: سیپ پار، کیش ، بابل (در حدود 2800 ق . م .) مدتها عیلام باجگزار اکد بود. (فرهنگ فارسی معین ). قسمت شمالی بابل در بین ا...