کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پی کسی را گم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پی کسی را گم کردن
لغتنامه دهخدا
پی کسی را گم کردن . [ پ َ / پ ِ ی ِ ک َ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گم کردن ِ رد پای او.
-
واژههای مشابه
-
پی پی خاتون
لغتنامه دهخدا
پی پی خاتون . (اِخ ) نام محلی در 204500گزی بوشهر میان بطانه و بندر دیر.
-
گسسته پی
لغتنامه دهخدا
گسسته پی . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب )از صفات کمان است . (آنندراج ). بریده زه : ز بس کشید نم از آب چشم پرخونم سپهر حال کمان گسسته پی دارد.ملا رشیدی (از آنندراج ).
-
سبک پی
لغتنامه دهخدا
سبک پی . [ س َ ب ُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) تیزرو. تند : بر اشتران سبک پی همی نهاد سبک شکارها که بر او تیر برده بود بکار. فرخی .این پیرجهانگرد سبک پی بِنَدیده ست در گردش خود چون تو گرانمایه جوانی . سنایی .سبک پی چو یاران بمنزل رسندنخسبد که واماندگان از ...
-
سخت پی
لغتنامه دهخدا
سخت پی . [ س َ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) نیرومند. قوی . (ولف ). پرزور که مقاومت داشته باشد : کنون تا به بینم که با جام می همی سست باشی وگر سخت پی .(شاهنامه ٔ فردوسی چ بروخیم ج 9 ص 2849).
-
شوم پی
لغتنامه دهخدا
شوم پی . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) بدقدم . مقابل فرخ پی .نحس . مقابل مبارک قدم . (یادداشت مؤلف ) : وز آن زشت بدکامه ٔ شوم پی که آمد زدرگاه خسرو به ری . فردوسی .پراندیشه شد جان کاووس کی ز فرزند و سودابه ٔ شوم پی . فردوسی .بدو گفت خسرو که ای شوم پی چرا ...
-
طولندره پی
لغتنامه دهخدا
طولندره پی . [ ل َ دَرْ رَ پ َ ] (اِخ ) نام دیهی در بخش بالاتجن از بارفروش . (مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 117).
-
همایون پی
لغتنامه دهخدا
همایون پی . [ هَُ یوم ْ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) فرخنده پی . فرخ پی . خجسته پی . مبارک قدم : دیدن ماه نو و عید بدو فرخ بادکه همایون پی و فرخ رخ و فرخنده لقاست .فرخی .
-
سست پی
لغتنامه دهخدا
سست پی . [ س ُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) آنکه آهسته راه میرود و کندرو و تنبل . (ناظم الاطباء) : سپه ماند از بردع و اردبیل وز ارمینه سست پی یک دو خیل . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2708). || پست نژاد. پست تبار : من از تخمه ٔ بهمن و پشت کی چرا ترسم از رو...
-
لعلی پی
لغتنامه دهخدا
لعلی پی . [ ل َ پ َ ] (اِخ ) از یاران و سران لشکر توقتمش خان به عهد امیر تیمور. رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 139 شود.
-
ملایک پی
لغتنامه دهخدا
ملایک پی . [ م َ ی ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مبارک پی و خوش قدم و مبارک قدم باشد. (برهان ) (آنندراج ). مبارک پی است . (انجمن آرا). خوش قدم و خجسته پی . (ناظم الاطباء) : راهروانی که ملایک پی انددر ره کشف از کشفی کم نیند.نظامی .
-
ملائک پی
لغتنامه دهخدا
ملائک پی . [ م َ ءِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) رجوع به ملایک پی شود.
-
احمدچاله پی
لغتنامه دهخدا
احمدچاله پی . [ اَ م َ ل َ پ َ ] (اِخ ) یکی از قراء لال آباد از بارفروش . رجوع بکتاب مازندران رابینو ص 44 و 118 شود.
-
پی استان
لغتنامه دهخدا
پی استان . [ پ َ اُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حلوان بخش طبس شهرستان فردوس . واقع در 70 هزارگزی باختر طبس . سر راه مالرو عمومی دستگردان .کوهستانی . دارای 247 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و تریاک و خرما. شغل اهالی زراعت . راه مالرواست . دبستانی...