کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پی جوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ملائک پی
لغتنامه دهخدا
ملائک پی . [ م َ ءِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) رجوع به ملایک پی شود.
-
احمدچاله پی
لغتنامه دهخدا
احمدچاله پی . [ اَ م َ ل َ پ َ ] (اِخ ) یکی از قراء لال آباد از بارفروش . رجوع بکتاب مازندران رابینو ص 44 و 118 شود.
-
پی آب
لغتنامه دهخدا
پی آب . [ پ َ ] (اِ) نامی که در دامغان و خوار به پَدَه دهند. رجوع به پده شود. و نیز آن را در این نواحی پی چوب گویند. رجوع به پی چوب شود. پده اصطلاح مردم نواحی میان سیرجان و بندرعباس است و آن نوعی از سفیدار باشد و سفیدار از تیره ٔ سالی کاسه و از جنس پ...
-
پی استان
لغتنامه دهخدا
پی استان . [ پ َ اُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حلوان بخش طبس شهرستان فردوس . واقع در 70 هزارگزی باختر طبس . سر راه مالرو عمومی دستگردان .کوهستانی . دارای 247 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و تریاک و خرما. شغل اهالی زراعت . راه مالرواست . دبستانی...
-
پی استوار
لغتنامه دهخدا
پی استوار. [ پ َ / پ ِ اُ ت ُ ] (ص مرکب ) که دارای پی و عصب محکم است : معزی ؛ مرد درشت و پی استوار. (منتهی الارب ).
-
پی افزاره
لغتنامه دهخدا
پی افزاره . [ پ َ/ پ ِ اَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ستون (؟) : پی افزاره سیمین و زرین زده درون مشک و بیرون به زر آژده .اسدی .
-
پی افکن
لغتنامه دهخدا
پی افکن . [ پ َ / پ ِ اَ ک َ ] (نف مرکب ) بنیان کن . زیروزبرکننده . ویران سازنده . ازبن برانداز. کن فیکون سازنده : سیلی پی افکن ؛ بنیان کن . || بنیان گذار. پی افکننده . برآورنده . بنیادنهنده .
-
پی اندرپی
لغتنامه دهخدا
پی اندرپی . [ پ َ / پ ِ اَ دَ پ َ / پ ِ ] (ق مرکب ) یکی بدنبال دیگری . متصل . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 255). پیاپی .
-
پی بدی
لغتنامه دهخدا
پی بدی . [ ب ُ / با ] (اِخ ) جُرج . بشردوست آمریکائی ،متولد در دانور. وی ببسط و توسعه ٔ تعلیمات در میان طبقات کارگر کمک بسیار کرده است (1795 - 1869 م .).
-
پی بر
لغتنامه دهخدا
پی بر. [ پ َ / پ ِ ب َ ] (نف مرکب ) پی شناس . آنکه پی برد. آنکه دریابد. قائف . (مهذب الاسماء).
-
پی برپی
لغتنامه دهخدا
پی برپی . [ پ َ / پ ِ ب َ پ َ / پ ِ ] (ق مرکب ) قدم برقدم . اثر قدم بر اثر قدم ، و آن کنایه از متعاقب رفتن است . (آنندراج ).
-
پی برکشیده
لغتنامه دهخدا
پی برکشیده . [ پ َ / پ ِ ب َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه پی پای او را برآورده باشند. پی کرده : سبق برد بر لشکر روم و زنگ چو بر گور پی برکشیده پلنگ .نظامی .
-
پی بریده
لغتنامه دهخدا
پی بریده . [ پ َ / پ ِ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه پی او بریده است . آنکه وتر عرقوب او قطع شده است . پی کرده . پی زده .
-
پی بشک
لغتنامه دهخدا
پی بشک . [ پ َ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقعدر هزارگزی شمال خاوری جاسک و 2 هزارگزی جنوب راه مالرو چاه بهار بجاسک . جلگه ، گرمسیر دارای 275 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آنجا خرما. شغل اهالی زراعت و راه مالرو ...
-
پی بلز
لغتنامه دهخدا
پی بلز. [ ب ِ ] (اِخ ) کنت نشین اسکاتلند جنوبی ، دارای 15000 تن سکنه . کرسی آن نیز بهمین نام و دارای ششهزار تن سکنه است .