کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیگو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیگو
لغتنامه دهخدا
پیگو. (اِ) قسمی جواهر. (غیاث ). نوعی آبگینه که در ملک پیگو سازند و سبزرنگ باشد مانند زمرد. (آنندراج ). رجوع به «پیکو» و شاهدی که از ناصرخسرو آورده شده است شود.
-
پیگو
لغتنامه دهخدا
پیگو. (اِخ ) ملکی است بجانب زیرآباد. در شرق هندوستان . (غیاث ).
-
واژههای مشابه
-
پیگو لبرون
لغتنامه دهخدا
پیگو لبرون . [ گ ُ ل ُ ] (اِخ ) یکی از داستان نویسان مشهور فرانسه . وی بسال 1753 م . در کاله تولد یافت و در سال 1835 درگذشت و قریب 20 جلد داستان تاریخی برای فرانسه در 8 جلد تألیف کرد.
-
جستوجو در متن
-
پیکو
لغتنامه دهخدا
پیکو. [ پ َ ] (اِخ ) مصحف پیگو، موضعی در شرق هندوستان : تو پیکوئی از آن باشد مقام لعل در پیکوتو ویرانی از آن آمد مقام گنج در ویران . ناصرخسرو (دیوان ص 362).رجوع به پیگو شود.
-
تنگو
لغتنامه دهخدا
تنگو. [ ت َ ] (اِخ ) پادشاه ختاو ختن . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء).نام پادشاهی است از ملک ختن ، و صحیح پیگو است . (از فرهنگ رشیدی ). نام پادشاه چین و ختا بوده ... و در فرهنگ رشیدی تصحیح تنگو به پیگو است که نام پادشاهی ازملک ختن بوده ...