کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیک دیپلوماتیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیک پیک
لغتنامه دهخدا
پیک پیک . (اِ صوت ) حکایت صوت عطسه های پیاپی مزکوم . آواز عطسه ٔ پیاپی زکام زده . صوت عطسه های خرد آواز پی در پی .پیک پیک عطسه کردن ؛ عطسه های پیاپی خرد آواز کردن .
-
پیک و پیک
لغتنامه دهخدا
پیک و پیک . [ ک ُ ] (اِ صوت مرکب ) آواز عطسه های پیاپی کسی که تازه سرما خورده باشد. پیک پیک .
-
هتروتی پیک
لغتنامه دهخدا
هتروتی پیک . [ هَِ ت ِ رُ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح جانورشناسی ، نوعی از تقسیم سلول است در هنگام تولید مثل . توضیح آنکه درسلولهای زنده گاهی پس از تقسیم ، کروموزمهای هسته ای به دو بخش کاملا مساوی تقسیم میشوند و نصف آنها به سلول جدید منتقل میگردند. ای...
-
پیک الهی
لغتنامه دهخدا
پیک الهی . [ پ َ / پ ِ ک ِ اِ لا ] (اِخ ) جبرئیل . (آنندراج ).
-
پیک چرخ
لغتنامه دهخدا
پیک چرخ . [ پ َ / پ ِ ک ِ چ َ ] (اِخ ) کنایه از ماه باشد. (آنندراج ).
-
پیک رایگان
لغتنامه دهخدا
پیک رایگان . [ پ َ / پ ِ ک ِ ] (اِخ ) کنایه از ماه است که قمر باشد. || (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از سوداگر. || راهگذاری . || (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد صبا. (برهان ).
-
پیک رب
لغتنامه دهخدا
پیک رب . [ پ َ / پ ِک ِ رَب ب ] (اِخ ) کنایه از عزرائیل است : کآن مسلمان را به خشم از چه سبب بنگریدی ، بازگو ای پیک رب .مولوی .
-
پیک فلک
لغتنامه دهخدا
پیک فلک . [ پ َ / پ ِ ک ِ ف َ ل َ ] (اِخ ) ماه . ماه که کنایه از قمر باشد. (آنندراج ) (برهان ).
-
پیک مرتب
لغتنامه دهخدا
پیک مرتب . [ پ َ / پ ِ ک ِ م ُ رَت ْ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برید مرتب . پیک با راتبه ٔدائم نه موقت . || قاصدی چند بر منازل متوقف ساخته تا فریها نامه ای را به سرعت یکی به دیگری رساند تا در کوتاهترین زمان به مقصد رسد : ورم ضعیفی و بی بدیم نبودی ...
-
پیک هوائی
لغتنامه دهخدا
پیک هوائی . [ پ َ / پ ِ ک ِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از ابر است .
-
پیک خانه
لغتنامه دهخدا
پیک خانه . [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پستخانه .
-
پیک نیک
لغتنامه دهخدا
پیک نیک . (فرانسوی ، اِ) رفتن جمعی به سفر یا گردش بطور دانگی که هر یک سهم هزینه ٔ خویش بدهد. سور دانگی در بیرون شهر. گردش دسته جمعی دانگی .
-
پیک دلا مراندل
لغتنامه دهخدا
پیک دلا مراندل . [ دُ م ِ دُ ] (اِخ ) نام خانواده ای که در ایتالیا امارت داشته اند و در قرب مودنه میزیسته اند. ژان نامی از افراد این خاندان در سال 1473 م . در ده سالگی بسبب شعر و فصاحت شهرتی بزرگ یافت و بنطاقی و مهارت گفتار شهره ٔ شهر گردید. در دانشگ...
-
شیک و پیک
لغتنامه دهخدا
شیک و پیک . [ ک ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) مرکب از شیک فرانسوی و پیک که مستقلاً معنی ندارد: شیک و پیک و مشتی . پیک از توابع شیک است . (یادداشت مؤلف ). اما این دو کلمه با هم معمولاً به صورت صفت برای اشخاص بر زبان رانده می شود.(فرهنگ لغات عامیانه ). رجو...