کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیکره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیکره
لغتنامه دهخدا
پیکره . [ پ َ / پ ِ ک َ رَ / رِ ] (اِ) زمینه . شالده . اساس : از پیکره ٔ کار معلوم است که ... || ترتیب . نسق . || مقابل بوم . زمینه . || عکس . تصویر. نقش .
-
جستوجو در متن
-
کرگ پیکر
لغتنامه دهخدا
کرگ پیکر. [ ک َ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) دارای پیکره و نقش کرگدن : بر آن کوه فرخ برآمد ز پست یکی کرگ پیکر درفشی به دست . فردوسی .|| قوی و تناور چون کرگدن .
-
کارپو
لغتنامه دهخدا
کارپو. [ پ ُ ] (اِخ ) ژان باتیست . مجسمه ساز فرانسوی ، متولد در «والانسین » سازنده ٔ پیکره های «رقص » (در اپرای پاریس ) و «چهار بخش جهان » (چشمه ٔ لوکزامبورک ) و «اگولن » و مجسمه های نیم تنه که در نهایت هنرمندی ساخته شده است . (1827 - 1875).
-
شیخ عباده
لغتنامه دهخدا
شیخ عباده . [ ش َ ع ِ دَ ] (اِخ ) منطقه ای در ساحل شرقی رودخانه ٔ نیل بمصر که از نظر وجود آثار باستانی در آن منطقه اهمیت فراوان دارد. در این منطقه پیکره ها و آثار بسیاری از عهد اخناتون و معبد بزرگ رامسس دوم وجود دارد. (از الموسوعة العربیة المیسرة).
-
مانکن
لغتنامه دهخدا
مانکن . [ ک َ ] (فرانسوی ، اِ) پیکره ای به شکل انسان که از چوب و جز آن سازند و درخیاطخانه ها و مغازه های لباس فروشی نمونه های لباس را به معرض تماشا گذارند. (از لاروس ). || زن جوان و زیبااندامی که در خیاطخانه ها، نمونه های جدید لباس را پوشد و در معرض ...
-
دمیة
لغتنامه دهخدا
دمیة. [ دُم ْ ی َ ] (ع اِ) دمیه . پیکر منقوش از سنگ مرمر و عاج و مانند آن یا پیکر منقوش که در آن سرخی هم باشد، یا عام است .(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). صورت نگاشته . (السامی فی الاسامی ) (از مهذب الاسماء). صورتی از ر...
-
مومین
لغتنامه دهخدا
مومین . (ص نسبی )مومی . مومی شده و از موم ساخته شده . (ناظم الاطباء). هرچیز که از موم ساخته باشند. (آنندراج ) : بر دل مومین و جان مؤمنش مهر و مهر دین مهیا دیده ام . خاقانی .به هر مجلس که شهدت خوان درآردبه صورتهای مومین جان درآرد. نظامی .- جامه ٔ موم...
-
یعوق
لغتنامه دهخدا
یعوق . [ ی َ ] (اِخ ) نام بتی مر قوم نوح را که آن را می پرستیدند. (ناظم الاطباء) (از ترجمان القرآن جرجانی ص 108) (از دهار). نام بتی است از بتان قوم نوح (ع ) که به صورت اسبی بود. (آنندراج ) (غیاث ) (مهذب الاسماء). بتی است مر قوم نوح را. یا مردی بود از...
-
زمینه
لغتنامه دهخدا
زمینه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ) سطح هر چیز. (فرهنگ فارسی معین ). || متن چیزی از قبیل پرده ٔ نقاشی و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). سطح چیزی غیر از اشکال و صور آن . بوم . متن . مقابل گل . مقابل گل و بته .مقابل حاشیه : قالی زمینه سرمه ای . شال زمینه لاکی . ...
-
واشینگتن
لغتنامه دهخدا
واشینگتن . [ ت ُ ] (اِخ ) (جرج ...) یکی از بنیان گذاران دولت ایالات متحده ٔ امریکا و نخستین رئیس جمهوری آن کشور است . وی به سال 1732 م . متولد شد و به سال 1799 در مانت ورنن از همان ایالت درگذشت . او فرزند کشتکار و مزرعه دار ثروتمندی بود و به سال 1751...
-
اساس
لغتنامه دهخدا
اساس . [ اَ ] (ع اِ) پی . پایه . بنیاد. (منتهی الارب ). (مهذب الاسماء). شالده . بُن . پیکره . شالوده .بنیان . نهاد. اصل . اُس ّ. بنیاد و بیخ عمارت و بناء.(غیاث ). بنیاد عمارت . (مؤیدالفضلاء). بُن دیوار. ج ،اُسس . (منتهی الارب ). بَنَوره . بَنَوری : ...
-
ماد
لغتنامه دهخدا
ماد. (اِخ ) دولت ماد. پادشاهی ماد. سلسله ٔ پادشاهی ایرانی که قوم ماد آنرا در سال 705 ق .م . در ناحیه ٔ مادتشکیل داد. قبایل مختلف ماد در برابر تجاوزهای پی درپی پادشاهان آشور و از آنجمله وادانیراری سوم ، شلم نصر دوم ، شمسی اداد، تیگلات پالسر چهارم ، سا...
-
مثال
لغتنامه دهخدا
مثال . [ م ِ ] (ع اِ) فرمان . (از منتهی الارب ). حکم . (آنندراج ) (غیاث ). حکم و فرمان . ج ، اَمثِلَه و مُثل و مُثُل . (ناظم الاطباء). فرمان پادشاهی و مطلق حکم . (غیاث ) (آنندراج ) : بباید دانست که خواجه خلیفت ماست در هر چه به مصلحت بازگردد و مثال و ...
-
ایران
لغتنامه دهخدا
ایران . (اِخ ) پهلوی ، «اِران » . به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» میگفتند. در عصر هخامنشی ایی ریا نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم اُسِّت ِ قفقاز بصور «ایرون »، «ایرو» و «ایر» بخود اطلاق کرده اند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کلمات آریا، آ...