کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچی ها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیچی ها
لغتنامه دهخدا
پیچی ها. (اِ مرکب ) نام دسته ای از پروانه واران که از پراکنده ترین تیره های گیاهان گلدارست . برگهای پیچیها همه مرکب و در انتهای آنها یکی از برگچه هامبدل به پیچی شده است که میتواند بدور نباتات دیگر بپیچد. گاهی چندین برگچه ٔ آن مبدل به پیچ میشود و ممکن...
-
واژههای مشابه
-
دست پیچی
لغتنامه دهخدا
دست پیچی . [ دَ ] (حامص مرکب ) مشت زدن . (ناظم الاطباء). پنجه کردن با کسی تازور و قوت او معلوم شود. (از آنندراج ) : کنم دست پیچی به سنجابیان زنم سکه بر سیم سقلابیان .نظامی (از آنندراج ).
-
نسخه پیچی
لغتنامه دهخدا
نسخه پیچی . [ ن ُ خ َ / خ ِ ] (حامص مرکب ) عمل نسخه پیچیدن . رجوع به نسخه پیچیدن شود.
-
پیچ پیچی
لغتنامه دهخدا
پیچ پیچی . (ص نسبی ) گره درگره . خم اندرخم . شکن برشکن . || کنایه از ناز بسیار و سرکشی معشوق : شاه چون دید پیچ پیچی اوچاره گر شد به بدبسیچی او. نظامی .ز پیچ پیچی و شیرینیت عجب نبودکه روزگار ز تو شکل نیشکر سازد.مجیر بیلقانی .
-
پیچ پیچی کردن
لغتنامه دهخدا
پیچ پیچی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ول خرجی کردن . دست بباد بودن : پیچ پیچی مکن و سیم بکس بازمده نرخ ارزان کن و در میخ درآویز ازار. سوزنی .و محتمل است بمعنی دندان گردی و گران گازی و گران فروشی هم باشد.
-
جستوجو در متن
-
شکم درد
لغتنامه دهخدا
شکم درد. [ ش ِ ک َ دَ ] (اِ مرکب ) درد شکم . قولنج . پیچش شکم . (ناظم الاطباء). قداد. درد و پیچی که در شکم ظاهر شود. (یادداشت مؤلف ). قولنجهای شدید و دردناک قسمتهای پائین معده که ممکن است بر اثر سختی زایمان در زنان تازه زا و صعوبت جدا شدن جفت از جدا...
-
خلر
لغتنامه دهخدا
خلر. [ خ ُ / خ َ ل َ ] (اِ) نوعی از غله شبیه بکرسنه . (ناظم الاطباء). جلبان . (یادداشت بخط مؤلف ). نباتی است که میوه آن در غلافی است مانند غلاف باقلا و در طعم نزدیک به باقلاست و دانه های آن نزدیک به گردیست . در عربی بعضی خلر را باقلا و برخی جلبان و ...
-
باقلا
لغتنامه دهخدا
باقلا. [ق ِ ] (اِ) باقلاء. باقلی (در تداول عامه ). از بقولات معروف است . مأخوذ از تازی ، گیاهی از طایفه ٔ بقلیه که دانه های آن مانند لوبیادر غلاف میباشد و باسمر و کالوسک و کوسک و فول نیز گویند. (ناظم الاطباء). در تقسیم بندی گیاهی جزء پروانه واران اس...
-
زاگرس
لغتنامه دهخدا
زاگرس . [ رُ ] (اِخ ) یونانیان کوههای پشتکوه کنونی را زاگرس می نامیده اند. (فرهنگ ایران باستان ص 53، 152، 1243). اگر قله ٔ آرارات را رأس مثلث فلات ایران فرض کنیم یک ضلع آن جبال زاگرس و قسمتی از کوه های جنوب تا بندر گواتر است . (جغرافیای کیهان ج 1 ص ...
-
نورد
لغتنامه دهخدا
نورد. [ ن َ وَ ] (ص ) درخورنده . (لغت فرس اسدی ص 86) (اوبهی ). درخور. پسندیده . (صحاح الفرس ص 84) (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ). لایق . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). پسندکرده شده . (برهان قاطع). مناسب . (انجمن آرا) (آنندراج ). زیبا. (فر...
-
آموختن
لغتنامه دهخدا
آموختن . [ ت َ ] (مص )تعلّم . فراگرفتن . یاد گرفتن . بیاموختن : بیاموز تا بد نیایدْت روزچو پروانه مر خویشتن را مسوز. ابوشکور.بیاموز هرچند بتوانیامگر خویشتن شاد گردانیا. ابوشکور.ز هر دانشی گر سخن بشنوی ز آموختن یک زمان نغنوی . فردوسی .... بجان خواستند...
-
عمامة
لغتنامه دهخدا
عمامة. [ع ِ م َ ] (ع اِ) زره خود که در زیر قلنسوه پوشند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مِغفَر. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بَیضة و خود. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) ...
-
زاینده رود
لغتنامه دهخدا
زاینده رود. [ ی َ دَ / دِ ] (اِخ ) معروف است و نام رود مشهور اصفهان است . (آنندراج ). نام رودخانه ٔ اصفهان است و زنده رود هم همان است . (فرهنگ نظام ). در مرآت البلدان آمده : زاینده رود که آنرا زنده رود نیز گویند، از رودهای نامی دنیا است و اکابر علمای...