کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیچک
لغتنامه دهخدا
پیچک . [ چ َ ] (اِ مصغر) پیچ کوچک . پیچ خرد. || (اِ مرکب ) پیچ . داردوست . کتوس (در بعضی نقاط شمالی ایران ) . مهربانک . عشق پیچان . قسمی لبلاب . انواع گلها که بر درخت یا ستونی پیچیده و بالا روند. نوع گیاهها که بر درختان برروند و زینتی باشند. نامی که ...
-
واژههای مشابه
-
لوچه پیچک
لغتنامه دهخدا
لوچه پیچک . [ ل َ / لُو چ َ / چ ِ چ َ ] (اِ مرکب ) دهن کجی .
-
پیچک محله
لغتنامه دهخدا
پیچک محله . [ چ َ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) مرکز بلوک کتول در استرآباد. رجوع به پیچاک محله شود.
-
جستوجو در متن
-
پاپیتال
لغتنامه دهخدا
پاپیتال . (اِ) نوعی از پیچک . پلک . دُردُس . وَلو. بَلْوه .
-
ضیان
لغتنامه دهخدا
ضیان . [ ض َی ْ یا ] (ع اِ) گیاهی است از جنس پیچک و زینتی است .
-
افرغنج
لغتنامه دهخدا
افرغنج . [ ](اِ) کشوث است . (فهرست مخزن الادویه ). پیچک . عشقه .
-
بوبین
لغتنامه دهخدا
بوبین . (اِ) پیچک . (فرهنگستان ). قرقره ای که بدور آن سیم فلزی روپوش داری بپیچند و جریان الکتریسیته از آن عبور کند و یا بوسیله ٔ آن بتوان تغییری در جریان برق ایجاد کرد. پیچک . (فرهنگ فارسی معین ).
-
فزغن
لغتنامه دهخدا
فزغن . [ ف َ غ َ ] (اِ) پیچک .گیاهی که بر درخت پیچد. (یادداشت بخط مؤلف ). پارسی عشقه است و گفته اند نوعی از لبلاب است . (آنندراج ).
-
ارغژ
لغتنامه دهخدا
ارغژ. [ اَ غ َ ] (اِ) ارغچ . عشقه . عشق پیچان . (برهان ). پیچک . رجوع به ارغج شود.
-
ارغک
لغتنامه دهخدا
ارغک . [ اَ غ َ ] (اِ) گیاهی است که بر درخت پیچد و بعربی عشقه گویند. (برهان قاطع). پیچک . ارغچ .
-
بهمن پیچ
لغتنامه دهخدا
بهمن پیچ . [ ب َ م َ ن ِ ] (اِ مرکب ) کشت بر کشت . پیچک . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بوغند
لغتنامه دهخدا
بوغند. [ غ َ ] (اِ) عشقه و پیچه . (آنندراج ). عشقه و پیچک و لبلاب . (ناظم الاطباء).
-
حلبلاب
لغتنامه دهخدا
حلبلاب . [ ح ِ ل ِ ] (ع اِ) حِلْباب [ گیاه پیچک ] . (منتهی الارب ). رجوع به لبلاب شود.