کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیچنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیچنده
لغتنامه دهخدا
پیچنده . [ چ َ دَ / دِ ] (نف ) که پیچد. که بپیچد. که گرد چیزی یا خود برآید. گرد چیزی یاگرد خود حلقه زننده . گردبرگرد خود یا چیزی برآینده . که خمد. که تابد. پیچان . تابنده . خمنده : چو دست کمندافکنان روزگارهمه شاخها پر ز پیچنده مار. اسدی (گرشاسب نامه ...
-
واژههای مشابه
-
پیچنده سر
لغتنامه دهخدا
پیچنده سر. [ چ َ دَ / دِ س َ ] (ص مرکب ) آنکه سرپیچی کند. عاصی . || فریبنده . از راه گرداننده : جهان یک نواله ست پیچنده سردروگاه حلوا بود گه جگر.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
پیچندگی
لغتنامه دهخدا
پیچندگی . [ چ َ دَ/ دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پیچنده . عمل پیچنده .
-
پیچا
لغتنامه دهخدا
پیچا. (نف ) صفت فاعلی دائمی . پیچنده . محیط بجمیع اطراف و بهمه جا فرارسیده واحاطه نموده و پیچنده . (آنندراج ). که پیچد. پیچان .
-
قیعر
لغتنامه دهخدا
قیعر. [ ق َ ع َ ] (ع ص ) کسی که از بیخ حلق سخن گوید. (از اقرب الموارد). || مرد لب پیچنده وقت سخن . (منتهی الارب ). مرد پیچنده لب در وقت سخن گفتن . (ناظم الاطباء).
-
پاپیچ
لغتنامه دهخدا
پاپیچ . (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) پاتابه . بادیج . پالیک . || (نف مرکب ) پای پیچنده . به پای پیچنده . - عمل کسی پاپیچ او شدن ؛ نتیجه ٔ گناهی عاید او گردیدن .
-
داردوست
لغتنامه دهخدا
داردوست .(اِ مرکب ) درختی است که دارای ساقه های پیچنده است وآن را عشقه گویند. مهر بانک لبلاب . رجوع به لبلاب ، عشقه ، عشق پیچان و مهربانک شود. || و در تداول جنگلبانی بر همه ٔ انواع درختان پیچنده اطلاق شود.
-
طاویة
لغتنامه دهخدا
طاویة. [ ی َ ] (ع ص ) گرسنه . || گرسنه دارنده خود را. (منتهی الارب ). || پیچنده . (دهار). و رجوع به طاو شود.
-
مدبل
لغتنامه دهخدا
مدبل . [ م ُ دَب ْ ب ِ ] (ع ص ) پیچنده ٔ بزرگ لقمه برای فروبردن . (آنندراج ). رجوع به تدبیل شود.
-
مدرجل
لغتنامه دهخدا
مدرجل . [ م ُ دَ ج ِ ] (ع ص )پی پیچنده بر کمان . (آنندراج ). رجوع به درجلة شود.
-
منکفس
لغتنامه دهخدا
منکفس . [ م ُ ک َ ف ِ ] (ع ص ) در خود پیچنده . (آنندراج ). در خود پیچیده . (ناظم الاطباء).
-
خبیزه
لغتنامه دهخدا
خبیزه . [ خ َ زَ / زِ ] (اِ) لبلاب . عشقه . || (ص ) پیچنده . تابنده . || پیچیده . تافته شده . || بروی هم حلقه شده . (از ناظم الاطباء).
-
گلوپیچ
لغتنامه دهخدا
گلوپیچ . [ گ ُ / گ َ ] (نف مرکب ) آنچه در گلو پیچد. پیچنده و گیرکننده در گلو. خفه کننده : چه می پیچی در این دام گلوپیچ که جوزی پوده بینی در میان هیچ .نظامی .