کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیون
لغتنامه دهخدا
پیون . (اِ) افیون . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). اپیون . هپیون . (ناصرخسرو) : تلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر باپیون . رودکی .اما می پندارم کلمه درین شاهد آپیون باشد نه پیون . رجوع به آپیون و ابیون و اپیون و افیون شود.
-
پیون
لغتنامه دهخدا
پیون . (اِخ ) دهی از دهستان سوسن بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز. واقع در 15 هزارگزی شمال ایزه . کوهستانی گرمسیر. دارای 140 تن سکنه . آب آن از چشمه کرم . محصول آنجا گندم و جو. شغل اهالی آن زراعت وراه آنجا مالرو است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
جستوجو در متن
-
بیون
لغتنامه دهخدا
بیون . [ ب َ ] (اِ) مخفف ابیون ، افیون . (حاشیه ٔ برهان ). پیون . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). اپیون . افیون . (برهان ) (مجمع الفرس ) (اوبهی ).
-
اپیون
لغتنامه دهخدا
اپیون . [ اَ ] (از یونانی ، اِ) شیره ٔ مخدِر و مُنوم که از پوست خشخاش گیرند. افیون . هپیون . ابیون . تریاک . مهاتول : چه حال است اینکه مدهوشند یکسرکه پنداری که خوردستند اپیون . ناصرخسرو.بریده میل عدو خنجر تو چون کافورببرده هوش جهان هیبت تو چون اپیون ...
-
پانتیوس
لغتنامه دهخدا
پانتیوس . [ ن ِ ] (اِخ ) (به یونانی پاناای تیُس ) یکی ازحکمای رواقی قدیم یونان . مولد وی در حدود 190 قبل از میلاد در جزیره ٔ ردس . وی از شاگردان حکیم رواقی آنتی پاتر است و سپس در روم پیشوای طریقه ٔ رواقیین گردیدو مدتی به معیّت سی پیون به سیاحت بلاد پ...
-
تاپسوس
لغتنامه دهخدا
تاپسوس . (اِخ ) تافسیس قصبه ٔ قدیمی در ساحل شرقی تونس از افریقا، در جهت شمالی مهدیه بجوار راس دماس ، در تاریخ 46 ق . م . قیصر در اینجا برماسکی پیون ، پتریوس و یوبا غلبه کرد و بقایای قشون پومپویس را که در افریقا بودند تارومار کرد اعراب این محل را «تبس...
-
اسدروبعل
لغتنامه دهخدا
اسدروبعل . [ اَ ب َ ] (اِخ ) اسدروبال . یکی از سرداران و فرماندهان سپاه که مدت مدیدی در قرطاجنه برابر اسکی پیون امیلیان مقاومت کرد و عاقبت در تاریخ 146 ق .م . مجبور بتسلیم شد. زن وی از این حرکت نامردانه برآشفته بقصد انتقام سر فرزندان خویش را از تن جد...
-
مغنیسا
لغتنامه دهخدا
مغنیسا. [ م َ ] (اِخ ) شهری است در ولایت آیدین ، واقع در 33 هزارگزی شمال شرقی ازمیر که مرکز ولایت صاروخان است . این شهر 36252 تن سکنه و مساجد و مدارس متعدد دارد. شهری است باستانی و باید دانست که در قدیم دو مغنیسا وجود داشته : یکی مغنیسای مآندر که کلن...
-
افیون
لغتنامه دهخدا
افیون . [ اَف ْ ] (معرب ، اِ) تریاک . (یادداشت مؤلف ). شیره ٔ منجمد خشخاش که تریاک نیز گویند. این لفظ چنانکه گمان کرده اند مأخوذ از یونانی نیست بلکه مأخوذ از افینا می باشد که در زبان سانسکریت بمعنی شیره ٔ خشخاش است و آنرا هبیون و هپیون نیز گویند. ...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اَ ] (پیشوند) همزه ٔمفتوحه در زبانهای باستانی ما علامت سلب و نفی بوده ،چون : ابرنایو؛ نابرنا، نابالغ. اَمهرک َ؛ بی مرگ . (اوستائی ). اکرانه ؛ بی کنار، بی کرانه ، نامتناهی . و این حرف برای چنین معنی در کلمه ٔ اَسغدَه ، به معنی ناسوخته ، یا نیم سو...
-
کس
لغتنامه دهخدا
کس . [ ک َ] (اِ) مردم باشد، چه کسی مردمی و ناکسی نامردمی را گویند. (برهان ). آدمی . شخص . تن . فرد. (یادداشت مؤلف ). مردم . (از آنندراج ) (انجمن آرا) (یادداشت مؤلف ). شخص . مرد. نفر. آدمیزاد. (ناظم الاطباء). مطلق آدمی . (آنندراج ) : به چشمت اندر با...
-
ارد اول
لغتنامه دهخدا
ارد اول . [ اُ رُ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) پادشاه اشکانی . این شاه پس از برادربتخت سلطنت تمام ایران نشست . در باب سنه ٔ جلوس او اختلاف است بعضی 56 و برخی 55 ق . م . نوشته اند ولی ظن قوی میرود که دومی صحیح تر است . اُرُد نخستین شاه ایران است که در زمان سلط...