کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیوستگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیوستگی
لغتنامه دهخدا
پیوستگی . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پیوسته . شحشح . مقابل گشادگی . مقابل جدائی و بین . مقابل گسستگی و انفصال : و کیفیت هر اندامی و گردانی و سبکی و گشادگی و پیوستگی و نرمی و سختی هر یک از گونه ٔ دیگر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی )....
-
واژههای مشابه
-
پیوستگی ساختن
لغتنامه دهخدا
پیوستگی ساختن . [پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) پیوستگی کردن .
-
پیوستگی کردن
لغتنامه دهخدا
پیوستگی کردن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ/ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مواصلت . وصلت کردن . قرابت کردن . پیوستگی ساختن . وسیلت . (لغت ابوالفضل بیهقی ).
-
درهم پیوستگی
لغتنامه دهخدا
درهم پیوستگی . [ دَ هََ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) اختلاط و آمیختگی و اتصال مانند حصیر بهم بافته . (ناظم الاطباء). و رجوع به درهم پیوستن شود.
-
جستوجو در متن
-
رادکی
لغتنامه دهخدا
رادکی . (اِخ ) نام طایفه ای از طوایف کرد. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 105).
-
شادرلی
لغتنامه دهخدا
شادرلی . [ ] (اِخ ) یکی از طوایف کرد شیعی مذهب . (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 120).
-
کاششو
لغتنامه دهخدا
کاششو. (اِخ ) نام خدای کاسی . (کرد و پیوستگی نژادی او ص 38).
-
لحاک
لغتنامه دهخدا
لحاک . [ ل ِ ] (ع مص ) لحک . سخت کردن پیوستگی چیزی را. (آنندراج ).
-
باوه لی
لغتنامه دهخدا
باوه لی . [ وَ ] (اِخ ) از طوایف کرد. و رجوع به کرد و پیوستگی نژادی او ص 120 شود.
-
بیلیکانی
لغتنامه دهخدا
بیلیکانی . [ ] (اِخ ) نام یکی از طوایف کرد. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او رشید یاسمی ص 105).
-
گسستگی
لغتنامه دهخدا
گسستگی . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] (حامص ) شکاف . || رخنه . || شکستگی . || انقطاع .تفرق . || رهاشدگی . (ناظم الاطباء). || پراکندگی . (یادداشت بخط مؤلف ). || در تداول حکما، به معنی انفصال . ضد پیوستگی (اتصال ): گمان نیست که صورت جسم نه این سه اندازه ا...
-
کاکه
لغتنامه دهخدا
کاکه . [ ک ِ / ک َ ] (اِخ ) نام عشیره ای است از کرد که در کرکوک سکونت دارند. (از تاریخ کرد و پیوستگی نژادی او ص 124).
-
کورسینلی
لغتنامه دهخدا
کورسینلی . (اِخ ) طایفه ای از کردها که تا سالهای اخیر درقطور دیده می شدند و تابع شکاکها بودند. (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشیدیاسمی ص 98).