کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیمایش تختهسهپایهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مشجر
لغتنامه دهخدا
مشجر. [ م ِ ج َ ] (ع اِ) سه پایه که بر آن متاع و رخت اندازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سه پایه ای که بر آن رخت و متاع اندازند. (ناظم الاطباء). مِشجَب . ج ، مَشاجر. (محیط المحیط) (اقرب الموارد). و رجوع به مشجب شود. || سه پایه ٔ گازر. (منتهی الارب ) ...
-
دیگپا
لغتنامه دهخدا
دیگپا. (اِ مرکب ) سه پایه ای که بروی دیگ نهند. (ناظم الاطباء).
-
سدلی
لغتنامه دهخدا
سدلی . [ ] (اِخ ) نام قبه ای بقصر احمد نصرالدولةبن مروان دوستک در میافارقین که بر سه پایه برآورده بودند، و این لفظ پارسی است بمعنی سه قائمه و مدفن نصرالدوله بدان قبه است . (از ابن خلکان از یادداشت مؤلف ).
-
برچخ
لغتنامه دهخدا
برچخ . [ ب َ چ َ ] (اِ) برچق . (آنندراج ). ژوپین . زوبین . نیزه ٔ کوچکی که هندوها در دست گیرند. (ناظم الاطباء). برچه . نیزه ٔ کوچک که اغلب مردم هندوستان دارند. (آنندراج ) (انجمن آرا). ژوبین است و آن نیزه ای است نه دراز و نه کوتاه . (برهان ) : از خنجر...
-
بسکتبال
لغتنامه دهخدا
بسکتبال . [ ب َ ک ِ ] (انگلیسی ، اِ مرکب ) باسکتبال . مرکب از باسکت بمعنی سبد و زنبیل و بال بمعنی توپ ، نوعی بازی است که حریفان باید توپ را با دست در سبد طرف که بر پایه ای به ارتفاع سه متر قرار دارد بیفکنند تا برنده شوند.
-
خوشدامن
لغتنامه دهخدا
خوشدامن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (اِ) خوشتامن . مادرزن . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) : بگویم ای زن تو گشته قلتبان شوهرسه پایه زن شده خوشدامن ترا داماد. سوزنی .|| مادر شوهر. خوشتامن . (از برهان قاطع).
-
پایه
لغتنامه دهخدا
پایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) هریک از طبقات چیزی که بر آن طبقات برروند یا فرودآیند چون طبقات نردبان و منبر و پلکان بام . مرقاة. پله . زینه . دَرَجه . هر مرتبه از زینه و پله ٔ منبر. پله ٔ نردبان . پاشیب . عتبه . پک .اُرچین . پغنه . تله : قلعه ای دیدم سخت ...
-
تخته
لغتنامه دهخدا
تخته . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ) پارچه ٔ چوب . (آنندراج ). قطعه ٔ چوب پهن و صاف و مسطح که چندان ستبر نباشد. (ناظم الاطباء). تختج معرب آن . (از منتهی الارب ). چوب به پهنابریده ٔ مسطح وعریض ، ساختن کشتی ، صندوق ، کرسی ، تخت ، در، تابوت ، پوشش سقف گور، جعب...
-
دیگپایه
لغتنامه دهخدا
دیگپایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) سه پایه ٔ آهنین که دیگ بر آن نهند و در زیر آن آتش کنند تا پخته شود و آن را دیگدان یعنی ظرف دیگ مانند گلاب دان که ظرف گلاب است گویند. (انجمن آرا) (از آنندراج ). دیگدان آهنی . (شرفنامه ). دیگپای و سه پایه ٔ آهنین . (ن...
-
دوشان تپه
لغتنامه دهخدا
دوشان تپه . [ دَ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است واقع در نزدیکی تهران و دارای معدن آهن و سرب است . (یادداشت مؤلف ). ناحیتی به مشرق تهران و دولاب که به کوههای سه پایه و قصر فیروزه منتهی می شود و از دوران قاجاریه محل اسب دوانی بود و اینک فرودگاه نظام...
-
اثافی
لغتنامه دهخدا
اثافی . [ اَ/اَفی ی ] (ع اِ) ج ِ اُثفیّه و اِثفیّه ، بمعنی پایه ٔ دیگدان . سه پایه . || دیگدان . اجاق .- ثالثةالاثافی ؛ سیم پایه ٔ دیگپایه که بر بلندی طبیعی از زمین نهند و آن پاره ٔ سنگ پیوسته به تل ّ و پشته است که در پهلوی آن دو سنگ دیگر نهاده و دی...
-
لب شکری
لغتنامه دهخدا
لب شکری . [ ل َ ش َ / ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) خرگوش لب . شکافته لب . چهارلب . سه لبه . سلفه . سلنج . سه لنج . کفیده لب . اَعلم . علماء. افلح . صاحب آنندراج گوید: لب شکر و شکرلب ؛ کفته لب زیرین یا زبرین . کسی که لب چاک متولد شده باشد و بعضی گویند در اصل ش...
-
بطین
لغتنامه دهخدا
بطین . [ ب ُ طَ ] (ع اِ مصغر) تصغیر بطن . (غیاث ). مصغر بطن . (ناظم الاطباء). معنی بطین شکمک بود. (التفهیم ). شکم کوچک . || منزل دوم از منازل قمر و آن سه کوکب است بر مثال دیگ پایه ها که بر بطن حمل واقع شده است . (از آنندراج ) . نام منزل دوم است از من...
-
چهارپایه
لغتنامه دهخدا
چهارپایه . [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) که دارای چهار پایه باشد. هر چیز که قوائم چهارگانه دارد. چون تخت یا میز و جز آن : این ز نصرت زده سه پایه ٔ بخت فلک آن را چهارپایه ٔ تخت . نظامی . || نوعی وسیله برای نشستن و آن معمولاً سطحی است از ...
-
نسر واقع
لغتنامه دهخدا
نسر واقع. [ ن َ رِ ق ِ ] (اِخ ) ستاره ای است روشن به صورت کرکسی که از بالا به فرود آینده باشد و آن به جانب قطب جنوب است . ستاره ای است روشن با دو ستاره ٔ دیگر و این هر سه ستاره بر مثال مثلث کوچک واقع شده اند به جهت مشابهت او به کرکسی که بال به هم آور...