کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیم
لغتنامه دهخدا
پیم . (اِخ ) نام یکی از رودهای ایالت توبولسک از سیبری و آن از طرف راست برودخانه ٔ اوبی میریزد و در حدود 70 درجه از طول شرقی بجانب جنوب جاری میشود. طول مجرای آن به 270 هزار گز میرسد و پیچ و خم بسیار دارد و سدهای ریگی وافر در بسترش یافت میشود. (قاموس ا...
-
پیم
لغتنامه دهخدا
پیم . [ پ َ ی َ ] (اِ) مخفف پیام . (آنندراج ).- پیمبر ؛ رجوع به همین کلمه در جای خود شود.
-
واژههای مشابه
-
پیم پراما
لغتنامه دهخدا
پیم پراما. [ پْرا / پ ِ را ] (اِخ ) نام ولایتی بوده است مسکن مردم آدراایست به هند، در عهد اسکندر مقدونی . (رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1800 شود).
-
جستوجو در متن
-
رحمت فرستادن
لغتنامه دهخدا
رحمت فرستادن . [ رَ م َ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) آمرزش و غفران کردن کسی را پس از مرگ . خدا بیامرز گفتن مرده را : فرستی مگر رحمتی در پیم که بر کرده ٔ خویش واثق نیم .(بوستان ).
-
پینبرگ
لغتنامه دهخدا
پینبرگ . [ پیم ْ ب ِ ] (اِخ ) قصبه ای است در ایالت شلسویگ هولشتاین از کشور پروس ، (آلمان ) و در 97 هزارگزی جنوب شلسویگ و 15 هزارگزی از شمال غربی هامبورگ . کنار نهر منصب بخلیج البه و موسوم به پیناؤ واقع است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
فضیلت نهادن
لغتنامه دهخدا
فضیلت نهادن . [ ف َ ل َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترجیح نهادن . برتری دادن . فضیلت دادن : نگویم فضیلت نهم بر کسی چنان باش با من که با هر کسی . سعدی .چو خسرو فضیلت نهد بر ویم ندانی که دشمن بود در پیم . سعدی .رجوع به فضیلت شود
-
کوتاهی کردن
لغتنامه دهخدا
کوتاهی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقصیر کردن و دریغ داشتن . (آنندراج ). قصور کردن . (ناظم الاطباء).تقصیر کردن . قصور کردن . قصور ورزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : صفورا شاد گشت و گفت در کار حق و رسانیدن پیغام کوتاهی مکن . (قصص الانبیاء).تا به ...
-
رستم آباد
لغتنامه دهخدا
رستم آباد. [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستانهای بخش رامهرمز شهرستان اهواز. حدود، شمال : دهستان شهریاری . خاور: دهستان ابوالفارس . جنوب : رود مارون . باختر: شهرستان اهواز. این دهستان از 28 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود چهارهزار تن است ....
-
نیک پی
لغتنامه دهخدا
نیک پی . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) خجسته پی . خوش قدم . باسعادت . مسعود. میمون . بامیمنت . (ناظم الاطباء). مبارک قدم . فرخ پی . فرخنده پی : زن پاک تن پاک فرزند زادیکی نیک پی پور فرخ نژاد. فردوسی .ز گفتار او شاد شد شهریارورا نیک پی خواند و به روزگار. فر...
-
بادپای
لغتنامه دهخدا
بادپای . (ص مرکب ، اِ مرکب ) سریع در رفتار (اسب یا مرکوبی دیگر). سخت تندرو. سخت تیز در رفتن . بادپیکر. بادپیما. رجوع به بادپیکر و بادپیما شود : اگر خواهی این بادپای دوان دو دستت ببندم به بند گران . فردوسی .هیونان کفک افکن و بادپای برفتند چون رعد غران...
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (ع ص ) اعتماددارنده . (تاج العروس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطمئن : به همّت بلند و عقل کامل برزویه واثق گشتند. (کلیله و دمنه ). چون مزاج این باشد به چه تأویل خردمند بدان واثق تواند بود. (کلیله و دمنه ).گر خاص قرب حق نشوم واثقم بدان...
-
پوییدن
لغتنامه دهخدا
پوییدن . [ دَ ] (مص ) رفتن . دویدن . رفتنی نه بشتاب و نه نرم . (لغت نامه ٔ اسدی ) (صحاح الفرس ). خبب . رفتن نه بشتاب : از آن راه نزدیک بهرام پوی سخن هر چه بشنیدی از من بگوی . فردوسی .یکی گازر آن خرد صندوق دیدبپویید وز کارگه برکشید. فردوسی .بدو گفت رو...
-
خیره سر
لغتنامه دهخدا
خیره سر. [ رَ / رِ س َ ] (ص مرکب ) بیهوده گرد. بوالهوس . || سرکش . (غیاث اللغات ). لجوج . ستهنده . عنود. یک دنده . گستاخ . بیشرم . لجاجت کننده . پندناپذیر. (یادداشت مؤلف ) : به خیره سر شمرد سیر خورده گرسنه راچنانکه درد کسان بر دگر کسی خوارست . رودکی...