کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیلگوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیلگوش
لغتنامه دهخدا
پیلگوش . (اِ مرکب ) پیلغوش . پیغلوش . سوسن منقش . فیلگوش . آذان الفیل . (منتهی الارب ). نوعی سوسن که آن را آسمانگون گویند و بر کنار آن نقطه های سیاه بود مانند خالی که بر روی خوبان باشد و رخنه های کوچک دارد. رجوع به پیلغوش شود : بر پیلگوش قطره ٔباران ...
-
جستوجو در متن
-
بیلغوش
لغتنامه دهخدا
بیلغوش . (اِ) پیلگوش . سوسن منقش . سوسن آسمانگون . نام گلی است که بر کناره ٔ آن نقطه های سیاه باشد. و رجوع به پیلگوش شود.
-
فیلجوش
لغتنامه دهخدا
فیلجوش . (اِ مرکب ) پیلگوش . فیلگوش . رجوع به فیلگوش شود.
-
پلکوش
لغتنامه دهخدا
پلکوش . [ پ َ ] (اِ) نوعی از گل است . (آنندراج ). شاید مخفف پیلگوش باشد.
-
پیلگوشک
لغتنامه دهخدا
پیلگوشک . [ ش َ ] (اِمصغر مرکب ) مصغر پیلگوش . || گل ریواس . نورالریباس . گل ریواج . (برهان ). غدر. (مهذب الاسماء).
-
ارون
لغتنامه دهخدا
ارون . [ اَ] (از لاتینی ، اِ) خبزالقرود. آذان الفیل . پیلگوش . پیلغوش . آرُن . لوف الصغیر.
-
ابرنی
لغتنامه دهخدا
ابرنی . [ ] (اِ)به رومی نام لوف الصغیر است . (تحفه ). خبزالقرود. آذان الفیل . پیلغوش . پیلگوش . رجل العجل . و ظاهراً این کلمه مصحف آرم لاتینیه است .
-
لوف الصغیر
لغتنامه دهخدا
لوف الصغیر. [ فُص ْ ص َ ] (ع اِ مرکب ) صارة خبزالقرود. آذان الفیل . پیلقوش . پیلگوش . فیل گوش . رجل العجل .
-
آرن صارن
لغتنامه دهخدا
آرن صارن . [ رُ رُ ] (از یونانی ، اِ) (از یونانی به قول صاحب مخزن ) لوف الصغیر. پیلغوش . پیلگوش . فیلجوش . خبزالقرود. رجل العجل . دراقیطس . و رجوع به آرُن شود.
-
فیلگوش
لغتنامه دهخدا
فیلگوش . (اِ مرکب ) پیلگوش . (فرهنگ فارسی معین ). سوسن . (یادداشت مؤلف ). نام گلی است از جنس سوسن ، لیکن خالهای سیاه دارد. (برهان ) : می خور که ت باد نوش بر سمن و فیلگوش روز رش و رام و جوش روز خور و ماه باد. منوچهری .|| گل نیلوفر را نیز گویند. || نا...
-
اصل الراسن
لغتنامه دهخدا
اصل الراسن . [ اَ لُرْ را س َ] (ع اِ مرکب ) نوعی از فیلجوش است و بترکی اُنذر گویند. (تحفه ). و در فهرست مخزن الادویه آمده است : بیخ نوعی فیلجوش است که بترکی انذر نامند. ترکان آنرا انذر خوانند و آن نوعی از فیلجوش است و در... راسن گفته شود. (اختیارات ب...
-
چشم گاومیش
لغتنامه دهخدا
چشم گاومیش . [ چ َ / چ ِ م ِ ] (اِ مرکب ) نام گل گاوچشم است . گویند هفت رنگ میباشد. (برهان ). گل گاومیش که دارای هفت رنگ است . (ناظم الاطباء) : غنچه با چشم گاومیش بنازمرغ با گوش پیلگوش براز.نظامی (از انجمن آرا).
-
پیلغوش
لغتنامه دهخدا
پیلغوش . (اِ مرکب ) گلی است از جنس سوسن که آنرا سوسن آسمانگون خوانند و بر کنار او نقطه ٔ سیاه باشد و رخنه ٔ کوچک . (صحاح الفرس ). سوسن منقش ، یعنی آنکه بر کنار نقطه های سیاه دارد. سوسن آزاد. (فرهنگ اسدی ). سوسن آسمانگونی .گلی است چون سوسن آزاد آسمانگ...
-
آرن
لغتنامه دهخدا
آرن . [ رُ ] (یونانی ، اِ) گیاهی است که آن را لوف گویند. قسم بزرگ آن لوف الکبیر و شجرةالتنین و آرن مطلق ، و قسم کوچک آن لوف الصغیر و خبزالقرود و آذان الفیل و پیلگوش و فیلغوش و فیلگوش و فیلجوش و رجل العجل ، و قسم دیگر آن لوف الحیه و دراقیطون و لوف مست...