کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیلور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیلور
لغتنامه دهخدا
پیلور. [ ل َ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیله ور. عطار. خرده فروش . داروفروش . کسی که داروو سوزن و نخ و مهره به خانه ها برد و فروشد. صیدلانی .صیدنانی . (تفلیسی ) (صراح ) (السامی ). رجوع به پیله ورشود: صندلانی ؛ مرد پیلور. (منتهی الارب ) : در ته پیله ٔ ف...
-
جستوجو در متن
-
فیلور
لغتنامه دهخدا
فیلور. [ ل َ وَ ] (ص مرکب ) پیلور. (فرهنگ فارسی معین ). داروفروش . کسی که داروهای گوناگون فروشد. رجوع به پیلور و پیله ور شود.
-
صندلانی
لغتنامه دهخدا
صندلانی . [ ص َ دَ نی ی ] (ع ص ) مرد پیلور. (منتهی الارب ).
-
پیلوا
لغتنامه دهخدا
پیلوا. [ ل َ ] (ص ، اِ) داروفروش . (انجمن آرا) (شرفنامه ). داروفروش و عطار. (برهان ). پیلور.
-
عقاقیری
لغتنامه دهخدا
عقاقیری . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عقاقیر. رجوع به عقاقیر شود. || عقاقیرفروش . صیدلانی . دوافروش . عطار. پیله ور. پیلور. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
صیدلانی
لغتنامه دهخدا
صیدلانی . [ ص َ دَ ] (ع ص نسبی ) نسبت است به صیدلان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). صَنْدَلانی . صَیْدَنانی . صَنْدَنانی . عطار. (دهار). پیلور. (السامی فی الاسامی ) (تفلیسی ). || داروفروش . داروئی . حشائشی . گیاه شناس . عقاقیری .
-
صیدنانی
لغتنامه دهخدا
صیدنانی . [ ص َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به صیدنان . صیدلانی . پیلور. (منتهی الارب ) (تفلیسی ). || حشایشی . گیاه شناس . ج ، صیادنة. رجوع به صیدلان شود. || (اِ) جانوری که در زمین خانه سازد و ناپدید کند. (منتهی الارب ).
-
بیلوا
لغتنامه دهخدا
بیلوا. [ ] (ترکی ، اِ) داروفروش . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). داروفروش و دواساز و عطار. (ناظم الاطباء). در برهان با «پ » آمده است و ظاهراً مصحف پیلور (پیله ور) باشد. (حاشیه ٔ برهان ). رجوع به پیلوا و پیله ور شود.
-
پیله ور
لغتنامه دهخدا
پیله ور. [ ل َ / ل ِ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیلور. شخصی که داروو اجناس عطاری و سوزن و ابریشم و مهره و امثال آن بخانه ها گرداند و فروشد. (برهان ). دارو فروش . (آنندراج ). صیدنانی . (تفلیسی ) (مهذب الاسماء). خرده فروش . دوره گرد در ده ها. پلژی فروش ....
-
پیلوار
لغتنامه دهخدا
پیلوار. (ص مرکب ) مانند فیل . فیل آسا. پیل سان . فیلوار : چون بوم بام چشم به ابرو برد بخشم وز کینه گشته پره ٔ بینیش پیلوار. سوزنی . || چون فیل از گرانی و عظم جثه . به اندازه و به قدر پیل . (فرهنگ نظام ). به قدر جسد پیل . (انجمن آرا). به گونه ٔ فیل از...