کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیلسوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیلسوار
لغتنامه دهخدا
پیلسوار. [ س َ ] (اِخ ) نام موضعی به هشت فرسنگی باجروان و شش فرسنگی جوی نو. سر راه محمودآبادگاوباری به باجروان . (نزهةالقلوب چ اروپا ج 3 ص 181).از نواحی اران و موغان و از اقلیم و پنجم . آن را امیری پیله سوار نام از امرای آل بویه ساخته بوده است ودر زم...
-
پیلسوار
لغتنامه دهخدا
پیلسوار. [ س َ ](ص مرکب ) که بر پیل نشیند. بر پیل نشیننده . پیل نشین . که مَرْکب پیل دارد. || سوار بزرگ . (نزهةالقلوب چ اروپا ص 91). || سواری کلان جثه .
-
جستوجو در متن
-
پیله سوار
لغتنامه دهخدا
پیله سوار. [ ل َ س َ ] (اِخ ) پیلسوار. امیری از امرای آل بویه و معنی نام او سوار بزرگ باشد. و او بانی پیلسوار، دهی بحدود مغان آذربایجان است . (نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 90 و 91). رجوع به پیلسوار شود.
-
پیلسواری
لغتنامه دهخدا
پیلسواری . [ س َ ] (حامص مرکب ) عمل پیلسوار. بر پیل نشستن .