کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشدلتا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دلتا
لغتنامه دهخدا
دلتا. [ دِ ] (یونانی ، اِ) دلطا. (ابن الندیم ). نام حرف چهارم از حروف یونانی نام حرف چهارم الفبای یونانی که بشکل مثلثی است . (یادداشت مرحوم دهخدا). جهارمین حرف الفبای یونانی ، مطابق دال ، که صورت کوچک آن d و صورت بزرگش D است . (دایرةالمعارف فارسی ). ...
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (اِ) برگ درخت خرما. (جهانگیری ). برگ خرما (لغت بلوچ در چاه بهار و نیک شهر). شاخ درخت خرما. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بگفته ٔ رشیدی لیف خرما، اما در اکثر نسخ پیشن و پیشند است . (انجمن آرا). عباب . || پیس . (برهان ). خرمای ابوجهل . (برهان ...
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (اِ) ساحل . کنار : بیامد تهمتن به توران زمین خرامید تا پیش دریای چین . فردوسی .ز خرگاه تا پیش دریای چین ترا بخشم و گنج ایران زمین . فردوسی .ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین . فردوسی .به گستهم نوذر سپرد آن زمین ز قچقار تا پیش دری...
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (اِ) ضمه و تلفظ آن «اُ» باشد. ضم ّ (حرکت ). رفع (اِعراب ). یکی از سه حرکت حروف ، دو حرکت دیگر زبر یا فتح و زیر یا کسر است . نیز رجوع به تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ج 3 ص 55 فصل تاریخ حرکات حروف شود.- پیش دادن ؛ مضموم خواندن . رجوع به پیش دادن ...
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (اِ) قُبُل . مقابل پس ، دُبُر. مقابل پشت . || بخش قدامی . مقابل قسمت خلفی از چیزی : بدرد همی پیش پیراهنش درخشان شود آتش اندر تنش . فردوسی .عقوة، ساحة؛ پیش در. کاثبة؛ پیش شانه جای اسب . هجنع؛ موی پیش سر رفته . وصید؛ پیش آستانه ٔ در. حوزمة؛ پیش ب...
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (اِ) نام هر یک از چهار دندان که دو بر بالا و دو به زیر است در پیش دهان و آنرا به تازی ثنیه و جمع آنرا ثنایا گویند.
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (پسوند) مزید مؤخر امکنه : آسیاب پیش . بیه پیش و بیه پس (از کلمه ٔ «بیا» فعل امر آمدن و «پیش »)،نام دو قسمت گیلان . رجوع به بیه پیش و بیه پس شود.
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (ص ) عاقل و خردمند. (برهان ).
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (ق ) جلو. نزدیک . قریب . نزدیکتر. به فاصله ٔ کمتر از کسی یا چیزی : سر دست بگرفت و پیشش کشیداز آنجایگه پیش خویشش کشید. فردوسی .گرفتند بازوش با بند تنگ کشیدند از جای پیش نهنگ . فردوسی .امیر فرمود، غلامان را تا پیشتر رفتند. (تاریخ بیهقی ) . پیش تخ...
-
پیش پیش
لغتنامه دهخدا
پیش پیش . (اِ صوت ) آوازی که بدان گربه را خوانند. کلمه ای که بدان گربه را خوانند. صوتی است خواندن گربه را، مقابل پیشْت ْ [ ش ْ ت ْ ] که برای راندن گربه است .
-
پیش پیش
لغتنامه دهخدا
پیش پیش . (ق مرکب ) جلوجلو. پیشا پیش . تقدم . ترجمه ٔ قدام . و گاهی «از» بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند : زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش میپرد او در پس جان پیش پیش . مولوی .شیر را چون دید محو ظلم خویش سوی قوم خود دوید او پیش پیش . مولوی .آنرا که پیر...
-
پیش آوردن
لغتنامه دهخدا
پیش آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیش آوریدن . رجوع به پیش آوریدن شود. || به حضور آوردن . به نزدیک آوردن . به خدمت آوردن . بردن نزد... : دگر روز بنشست بر تخت خویش چو دیوان لشکر بیاورد پیش . فردوسی .هر که را شعری بری یا مدحتی پیش آوری گوید این یکسر درو...
-
پیش آوریدن
لغتنامه دهخدا
پیش آوریدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیش آوردن . برابر آوردن . نزدیک آوردن . به حضور آوردن : یک آهوست خوان را که ناریش پیش چو پیش آوریدی صد آهوش بیش . ابوشکور.یکی شاره سربند پیش آوریدشده تار و پود اندرو ناپدید. فردوسی .رجوع به پیش آوردن شود. || اظهار کر...
-
پیش افتادن
لغتنامه دهخدا
پیش افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) پیش اوفتادن . تقدم یافتن . مقدم شدن . جلو افتادن .تقدم پیدا کردن . پیشی جستن . سبقت گرفتن . || تفوق یافتن . برتری یافتن . || حادث شدن . روی نمودن . رخ دادن : که از آنچه نهاده باشد خبری ندهد که داند که چون ما بازگشتیم...
-
پیش افکندن
لغتنامه دهخدا
پیش افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش انداختن . || پایین افکندن . فرود آوردن سر و جز آن : خجل گشتتان دل ز کردار خویش فکندید یکسر سر از شرم پیش . فردوسی .رجوع به پیش (در معنی فرود و زیر) شود.