کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشی نمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیشی نمودن
لغتنامه دهخدا
پیشی نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تعجیل . استعجال .تفارط. فروط. زهق . زهوق . (منتهی الارب ) تکثر؛ پیشی نمودن بمال کسی و بسیار جستن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
واژههای مشابه
-
پیشی پیشی
لغتنامه دهخدا
پیشی پیشی . (اِ صوت ) آوازی برای نواختن گربه . || در تداول کودکان ، گربه ، آنگاه که بدو التفات کنند. || (اِ) نوعی بید . بیدمشک . نامی که در ارسباران به بید مشک دهند. رجوع به بیدمشک شود.
-
پیشی جستن
لغتنامه دهخدا
پیشی جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) تقدم جستن . پیشی گرفتن . مقدم شدن . سبقت گرفتن خواستن . پیش افتادن .
-
پیشی دادن
لغتنامه دهخدا
پیشی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دادن قبل از موعد مقرر. دادن قبل از وقت معهود. مساعده دادن . || مزیت دادن حریف ضعیف را بالخصوص در بازی نرد و شطرنج و جز آن : چنانکه نراد آسمان را سه ضربه پیشی دادی ....(سندبادنامه ص 304).نراد آسمان را پیشی دهی سه ضربه زین...
-
پیشی کردن
لغتنامه دهخدا
پیشی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سبقت کردن : بر آن سبزه شبیخون کرد پیشی که با آن سرخ گلها داشت خویشی . نظامی .شرصه بکلامه شرصاً؛ پیشی کرد او را بسخن . (منتهی الارب ).
-
پیشی گرفتن
لغتنامه دهخدا
پیشی گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سبق . (دهار). بدارسبقت جستن . مبادرت کردن . جلو افتادن . پیش افتادن . سبقت کردن . بوص . تقدم جستن . انبیاص . مرص . اشتاء. مُشأاة. بذاذة و بذوذة. سباق . تبادر. پیشی جستن . مقدم برهمه آمدن . اعجال . مُغاوله . (من...
-
پیشی گیرنده
لغتنامه دهخدا
پیشی گیرنده . [رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که پیشی گیرد: عنون ؛ ستور پیشی گیرنده و پیشاپیش رونده در سیر. (منتهی الارب ).
-
پی پیشی
لغتنامه دهخدا
پی پیشی . (اِ) پی پیش . گربه در تداول کودکان .
-
جستوجو در متن
-
مبادرة
لغتنامه دهخدا
مبادرة. [ م ُ دَ رَ ] (ع مص ) پیشی گرفتن کسی را و بشتافتن سوی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن . (آنندراج ). بشتافتن . (از اقرب الموارد). با کسی پیشی کردن . (دهار). با کسی پیشی گرفتن . (زوزنی ).
-
تکثر
لغتنامه دهخدا
تکثر. [ ت َ ک َث ْ ث ُ ] (ع مص ) بسیار جستن . (تاج المصادر بیهقی ). بسیاری جستن . (زوزنی ). || بسیار نمودن . (منتهی الارب ). بسیار نمودن و بسیار شدن . (ناظم الاطباء). بسیار شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تکلف بسیاری . (از اقرب الموارد). || بیشی نمو...
-
مبادرت
لغتنامه دهخدا
مبادرت . [ م ُدَ رَ ] (ع مص ، اِمص ) پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن . (غیاث ). پیشی و سبقت و تقدم و تعجیل و شتابی و چالاکی . مبادرة. تبادر. پیشی . سبقت . پیش دستی . پیشی گرفتن . سبقت جستن . پیش دستی کردن . بشتافتن بسوی کسی . (یادداشت به خط مرح...
-
فروط
لغتنامه دهخدا
فروط. [ ف ُ ] (ع مص ) پیشی نمودن . || پیش درآمدن . (منتهی الارب ). || (عربی مغرب ) جنگ دریایی . (از دزی ج 2 ص 263).
-
ملاهسة
لغتنامه دهخدا
ملاهسة. [ م ُ هََ س َ ] (ع مص ) پیشی گرفتن بر چیزی و انبوهی نمودن بر آن . || انبوهی کردن بر طعام از حرص و آز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).