کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشین نماز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیشین نماز
لغتنامه دهخدا
پیشین نماز. [ ن َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیش نماز. امام که پس او نماز گزارند و او را پیشنماز نیز خوانند. (آنندراج ). امام جماعت . || (اِ مرکب ) نماز پیشین : چنین گفت هنگام پیشین نمازنبودی چنین پیش آتش دراز.فردوسی .
-
واژههای مشابه
-
دست پیشین
لغتنامه دهخدا
دست پیشین . [ دَ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دست پیش . رجوع به دست پیش شود : زبان دهر را به ز این مثل نیست که گوید دست پیشین را بدل نیست .جامی .
-
حرف پیشین
لغتنامه دهخدا
حرف پیشین . [ ح َ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف اضافه شود.
-
راسک و پیشین
لغتنامه دهخدا
راسک و پیشین . [ ک ُ ] (اِخ ) طایفه ای است از طوایف ناحیه ٔ مکران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 101). رجوع به راسک یکی از بخشهای پنجگانه ... شود.
-
چهار دندان پیشین
لغتنامه دهخدا
چهار دندان پیشین . [ چ َ / چ ِ دَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دندانهای پیشین انسان و دیگر پستانداران . دندانهای تیز و بران که در انسان تعدادشان در هر فک چهار باشد. رَباعیه . ثنایا.
-
جستوجو در متن
-
صلاةالاولی
لغتنامه دهخدا
صلاةالاولی . [ ص َ تُل ْ لا ] (ع اِ مرکب )نماز پیشین . صلاة ظهر. نماز ظهر. رجوع به صلاة شود.
-
نماز کردن
لغتنامه دهخدا
نماز کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصلیة. (دهار). تسبیح . (تاج المصادر بیهقی ). نماز خواندن . نماز گزاردن . نماز گذاشتن . فریضه ٔ صلاة ادا کردن : باز منصور برخاست پس از آنکه او [ بومسلم خراسانی ] کشته شد دو رکعت نماز کرد. (تاریخ سیستان ). امیر محم...
-
ظهر
لغتنامه دهخدا
ظهر. [ ظُ ] (ع اِ) پس از زوال آفتاب . ظاهِرة. گرمگاه . چاشت . نیم روز. پیشین . مقابل ضحی که نیم چاشت است .- صلوةالظهر ؛ نماز پیشین .
-
صلاةالظهر
لغتنامه دهخدا
صلاةالظهر. [ ص َ تُظْ ظُ ] (ع اِ مرکب ) نماز پیشین . رجوع به صلاة شود.
-
نماز
لغتنامه دهخدا
نماز. [ ن َ ] (اِ) خدمت و بندگی . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا). خدمتکاری . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بندگی . اطاعت . فرمان برداری . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || سجده . (رشیدی ). سجود. (برهان قاطع) (انجمن آرا).سر به زمین نهادن...
-
روزگار گرفتن
لغتنامه دهخدا
روزگار گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) زمان بردن . طول کشیدن . وقت گرفتن : از چاشتگاه تا نماز پیشین روزگار گرفت تا همگان بگذشتند. (تاریخ بیهقی ).
-
صلاة عیدین
لغتنامه دهخدا
صلاة عیدین . [ ص َ ت ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صلاةالعیدین . نماز که درعید فطر و قربان کنند. در ترجمه ٔ نهایه آمده : نماز هر دو عید فریضه است . بشرط وجود امام عادل یا وجود آن کس که امام وی را از بهر پیشنمازی مردم فراداشته بود و لازم آید نماز هر...
-
صلاة
لغتنامه دهخدا
صلاة. [ ص َ ] (ع اِ) دعاء. || دین . || رحمت . || استغفار. || حسن ثناء از خداوند بر پیمبر. || و گفته اند صلاة از خداوند رحمت است و از ملائکه آمرزش خواستن و از مؤمنین دعا و از پرندگان و هوام تسبیح بود و آن جز در خیر نبود بخلاف دعا، که آن در خیر و شرّ ...