کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشینشدگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیشین
لغتنامه دهخدا
پیشین . (اِخ ) (دریای ...) در زابلستان بود. (مزدیسنا ص 421).
-
پیشین
لغتنامه دهخدا
پیشین . (اِخ ) (دشت ...) دشت بسیار وسیعی است در کاولستان که پهنای آن متجاوز از پنجاه هزار گز و درازی آن هشتاد هزار گز و دارای چراگاههای مرغوب است . قسمتی از رود لورا که از طرف جنوب غربی آن میگذرد بنام این دشت خوانده میشود و در بلوچستان بدریاچه (یا با...
-
پیشین
لغتنامه دهخدا
پیشین . (اِخ ) پشنگ . نام قصبه ای کنار نهر سرخ آب . واقع در 166 هزارگزی جنوب شرقی قندهار و 55 هزارگزی شمال غربی کته به افغانستان ، و مرکز ایالتی بهمین نام . || نام ایالتی در افغانستان محدود از جنوب به بلوچستان و از سه جانب دیگر به دیگر نواحی افغانستا...
-
پیشین
لغتنامه دهخدا
پیشین . (ص نسبی ) منسوب به پیش . سابق . قبلی . اقدم . مقدم . سالف . سلف . قدیم . متقدم . گذشته : و چنین گویند که بشریعت توریة اندر و بدان شریعتهای پیشین ، نماز دیگر فریضه تر بودی و گرامی تر... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).ز شاهان پیشین همی بگذردنفس داستان ر...
-
پیشین
لغتنامه دهخدا
پیشین .(اِخ ) مرکز دهستان پیشین بخش راسک شهرستان سراوان . واقع در42 هزارگزی جنوب خاوری راسک کنار مرز پاکستان . جلگه . گرمسیر، مالاریائی ، دارای 4567 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات و خرما و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آنجا فر...
-
شدگی
لغتنامه دهخدا
شدگی . [ ش ُ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و کیفیت شده . رجوع به شده شود.
-
پیشین گاه
لغتنامه دهخدا
پیشین گاه . (اِ مرکب ) وقت نمازپیشین . وقت نماز ظهر. (غیاث ). پیشین گه : رفت روزی بوقت پیشین گاه تا در آن باغ روضه یابد راه . نظامی .رفت پیشین گاهی از ویرانه ای سوی بازار حلب دیوانه ای .زلالی .
-
پیشین گه
لغتنامه دهخدا
پیشین گه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) پیشین گاه . وقت نماز ظهر. ج ، پیشین گهان : ز پیشین گهان تا نماز دگربمیدان نشد رزم ساز دگر.نظامی (از آنندراج ).
-
پیشین نماز
لغتنامه دهخدا
پیشین نماز. [ ن َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیش نماز. امام که پس او نماز گزارند و او را پیشنماز نیز خوانند. (آنندراج ). امام جماعت . || (اِ مرکب ) نماز پیشین : چنین گفت هنگام پیشین نمازنبودی چنین پیش آتش دراز.فردوسی .
-
دست پیشین
لغتنامه دهخدا
دست پیشین . [ دَ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دست پیش . رجوع به دست پیش شود : زبان دهر را به ز این مثل نیست که گوید دست پیشین را بدل نیست .جامی .
-
حرف پیشین
لغتنامه دهخدا
حرف پیشین . [ ح َ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف اضافه شود.
-
درهم شدگی
لغتنامه دهخدا
درهم شدگی . [ دَ هََ ش ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) مخلوط بودن . درهم بودن .غیطلة. (از منتهی الارب ). و رجوع به درهم شدن شود.
-
به شدگی
لغتنامه دهخدا
به شدگی . [ ب ِه ْ ش ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت نقاهت مریض و شفای آن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
خیس شدگی
لغتنامه دهخدا
خیس شدگی . [ ش ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ترشدگی . (یادداشت مولف ).
-
راسک و پیشین
لغتنامه دهخدا
راسک و پیشین . [ ک ُ ] (اِخ ) طایفه ای است از طوایف ناحیه ٔ مکران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 101). رجوع به راسک یکی از بخشهای پنجگانه ... شود.