کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیشینه
لغتنامه دهخدا
پیشینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) قدیم . دیرینه . سلف . سالف . متقدم . قبلی . ماضی . گذشته . سابق . پیشین : نهال آنگه شود در باغ برورکه برداریش از آن پیشینه معدن . ناصرخسرو.و پیش از وی نامها که نوشتندی از دیگر پادشاهان پیشینه مختصر بودی . (فارسنامه ٔ ...
-
جستوجو در متن
-
پورپسر
لغتنامه دهخدا
پورپسر. [ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که خود را نادان و هیچ مدان وا نماید. و نیز نادان گرفتن پیشینه . (آنندراج ).
-
بی سابقه
لغتنامه دهخدا
بی سابقه . [ ب ِ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + سابقه ) آنچه که سابقه ندارد. آنچه که قبلاً نبوده است . که ریشه در دیرینه ندارد. که پیشینه ندارد. رجوع به سابقه شود.
-
دانای طوس
لغتنامه دهخدا
دانای طوس . [ ی ِ ](اِخ ) فردوسی طوسی . (شرفنامه ) (برهان ) : سخنگوی پیشینه دانای طوس که آراست روی سخن چون عروس .نظامی .
-
سابقه دار
لغتنامه دهخدا
سابقه دار. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) دارای پیشینه . دارای سابقه ٔ نیک یابد. با سابقه . آنکه بواسطه ٔ ممارست بسیار در شغلی یا کاری در کار خود مهارتی یافته است .
-
پسینه
لغتنامه دهخدا
پسینه . [ پ َ ن َ / ن ِ ](اِ مرکب ) صندوق خانه . پستو (بلهجه ٔ قزوین ). پَسنه . || (ص نسبی ) پسین . آخرین . مقابل پیشینه .
-
حساب خرده
لغتنامه دهخدا
حساب خرده . [ ح ِ خ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) طلب اندک . بدهی اندک و مختصر. || بقیه ٔ طلب . || کنایت از کینه و عداوت پیشینه دار.
-
خوش سابقه
لغتنامه دهخدا
خوش سابقه . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ِ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) آنکه سابقه ٔ خوب دارد. مقابل بدسابقه . با پیشینه ٔ خوب . خوشنام در زندگی گذشته ٔ خود.
-
ینه
لغتنامه دهخدا
ینه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) مانند «ین » علامت نسبت است و به آخر اسم پیوندد و معنی صفت نسبی دهد، چون : زرینه ، سیمینه ، برنجینه ، رویینه ، چرمینه ، مویینه ، مسینه ،کمینه ، گنجینه ، دیرینه ، سفالینه ، کشکینه ، نرینه ، مادینه ، پلنگینه ، گرگینه ، پارینه...
-
خضراخرام
لغتنامه دهخدا
خضراخرام . [ خ َ خ ِ / خ َ / خ ُ ] (ص مرکب ) کنایه از آسمان پیما. بر فلک رونده . فلک سیر. آنکه سیر در آسمان دارد : بفرمان او خضر خضراخرام به آهنگ پیشینه برداشت گام . نظامی .همانا که آن هاتف خضرنام که خاراشکافست و خضراخرام .نظامی .
-
کجرو
لغتنامه دهخدا
کجرو. [ ک َرَ / رُو ] (نف مرکب ) کج رونده . که صراط مستقیم نپوید. رونده براه کج . که براه مستقیم نرود : تا در این رشته ای که مسکن تست نفست ار کجرو است دشمن تست . سنائی .فلک کجروتر است از خطترسامرا دارد مسلسل راهب آسا. خاقانی .سرآهنگ پیشینه کجرو کندنو...
-
انجمن گاه
لغتنامه دهخدا
انجمن گاه . [ اَ ج ُ م َ ] (اِ مرکب ) موضعی که در آن انجمن واقع شود. بزمگاه . مجلس گاه . (از آنندراج ). محل انجمن وکنکاش . (ناظم الاطباء). محفل . (زمخشری ) : به بیعت درین انجمن گاه بودز احوال پیشینه آگاه بود. نظامی (از آنندراج ).همه همگروهه براه آمدن...
-
یونان زمین
لغتنامه دهخدا
یونان زمین . [ زَ ] (اِخ ) زمین یونان . سرزمین یونان . کشور یونان . (از یادداشت مؤلف ) : جزیره یکی بُد به یونان زمین کروتیس بُد نام شهر گزین . عنصری .شامس ، جزیره ای بود به یونان زمین . (لغت فرس اسدی ).دواسبه فرستاد قاصد ز پیش به یونان زمین پیش دستو...
-
سابقة
لغتنامه دهخدا
سابقة. [ ب ِ ق َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث سابق . ج ، سوابق و سابقات . رجوع به سابق شود. || (اِمص ) پیشدستی . (دهار). پیشی . گویند: له سابقة فی هذا الامر اذا سبق الناس الیه . یعنی او را سبقت و پیشی است بر مردم در آن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (شرح قامو...