کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشو،پیشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیشو
لغتنامه دهخدا
پیشو. [ ش ُ ] (اِخ ) آمده . ادیب فرانسوی (1887-1793).
-
پیشو پیشو
لغتنامه دهخدا
پیشو پیشو. (اِخ ) یکی از مرتفعترین قلل سلسله جبال آند واقع درپرو و در شمال شرقی آرکیپا. دارای 567 گز ارتفاع .
-
پیشی
لغتنامه دهخدا
پیشی . (اِ)در تداول اطفال ، گربه . در زبان کودکان گربه و همین کلمه اصل کلمه ٔ پیشیک آذری است که معنی گربه دارد.- پیشی پیشی ؛ آوازی که بدان گربه را خوانند، همچون پیش پیش . مقابل پیشت پیشت که آوازی است راندن گربه را.
-
پیشی
لغتنامه دهخدا
پیشی . (حامص ) سبقت . سابقه . (زمخشری ). تبادر. مبادرت . بَدری . قِدم . قُدَمَه . فرطه . زلجان . (منتهی الارب ). مقابل تأخر. بمعنی پیشدستی آمده که سبقت باشد. (آنندراج ). پیشی گرفتن بر...، سبقت گرفتن بر او : به اندیشه در کار پیشی کنیم بسازیم و با شاه...
-
پیشی پیشی
لغتنامه دهخدا
پیشی پیشی . (اِ صوت ) آوازی برای نواختن گربه . || در تداول کودکان ، گربه ، آنگاه که بدو التفات کنند. || (اِ) نوعی بید . بیدمشک . نامی که در ارسباران به بید مشک دهند. رجوع به بیدمشک شود.
-
پیشی جستن
لغتنامه دهخدا
پیشی جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) تقدم جستن . پیشی گرفتن . مقدم شدن . سبقت گرفتن خواستن . پیش افتادن .
-
پیشی دادن
لغتنامه دهخدا
پیشی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دادن قبل از موعد مقرر. دادن قبل از وقت معهود. مساعده دادن . || مزیت دادن حریف ضعیف را بالخصوص در بازی نرد و شطرنج و جز آن : چنانکه نراد آسمان را سه ضربه پیشی دادی ....(سندبادنامه ص 304).نراد آسمان را پیشی دهی سه ضربه زین...
-
پیشی کردن
لغتنامه دهخدا
پیشی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سبقت کردن : بر آن سبزه شبیخون کرد پیشی که با آن سرخ گلها داشت خویشی . نظامی .شرصه بکلامه شرصاً؛ پیشی کرد او را بسخن . (منتهی الارب ).
-
پیشی نمودن
لغتنامه دهخدا
پیشی نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تعجیل . استعجال .تفارط. فروط. زهق . زهوق . (منتهی الارب ) تکثر؛ پیشی نمودن بمال کسی و بسیار جستن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
پیشی گرفتن
لغتنامه دهخدا
پیشی گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سبق . (دهار). بدارسبقت جستن . مبادرت کردن . جلو افتادن . پیش افتادن . سبقت کردن . بوص . تقدم جستن . انبیاص . مرص . اشتاء. مُشأاة. بذاذة و بذوذة. سباق . تبادر. پیشی جستن . مقدم برهمه آمدن . اعجال . مُغاوله . (من...
-
پیشی گیرنده
لغتنامه دهخدا
پیشی گیرنده . [رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که پیشی گیرد: عنون ؛ ستور پیشی گیرنده و پیشاپیش رونده در سیر. (منتهی الارب ).
-
پی پیشی
لغتنامه دهخدا
پی پیشی . (اِ) پی پیش . گربه در تداول کودکان .
-
جستوجو در متن
-
نازی
لغتنامه دهخدا
نازی .(اِ) در تداول ، گربه را گویند. نازو. پیشی . پیشو.